گفت و گوی مهدی ذوالفقاری (رادیو پویا – برکلی) با مسعود نقره کار در بارۀ سوسیال دموکراسی
مهدی ذوالفقاری: قبل از طرح سئوالهایم دربارهٔ سوسیال دموکراسی، درباره «جمعیت هواداران سوسیال دموکراسی» که به تازگی اعلام موجودیت کرده، وهمچنین تارنمای این جمعیت، تارنمای «آزادی و عدالت اجتماعی» و انتشارنخستین دفترِ سوسیال دموکراسی در ایران، برایمان بگوئید.
مسعود نقره کار: این جمعیت، که من هم یکی از افرادش هستم، شکل گرفته از تعدادی از کوشندگان سیاسی و فرهنگیای ست که سوسیال دموکراسی را راهگشای مشکلات مردم میهنمان و جهان می دانند، و تلاش می کنند این باور و اندیشه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را تبلیغ و ترویج کنند و درصورت امکان همراه با سوسیال دموکرات های دیگر جمعی بزرگتر سازمان دهند. تارنمای «آزادی و عدالت اجتماعی» و «دفترهای سوسیال دموکراسی در ایران»، که نخستین شماره آن به زودی منتشر خواهد شد، به نوعی ارگان های این جمعیت محسوب می شوند، که با هدف تبلیغ و ترویج سوسیال دموکراسی و انعکاس نظرات موافق و مخالف سوسیال دموکراسی در ایران و جهان، راه اندازی ومنتشر شده اند.
ذوالفقاری : تعریف یا برداشت شما از سوسیال دموکراسی یا «مردم سالاری اجتماعی» چیست ؟
م.ن: سوسیال دموکراسی مفهوم و پدیدهای تعریف شده است، بُنمایههای باور و ایدهای برآمده ازروند سیاسی، اقتصادی و فرهنگیای که هدفاش تحقق رفاه، عدالت، مردم سالاری و صلح بوده است. باور و ایده و روندی که با عنایت به نقد نظری مارکسیسم وتجربه نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه داری شکل گرفت و سپستربا اتکا به تجربه نظامهای «سوسیالیستی»، و شکست تجارب عملیِ تلاش برای تحقق سوسیالیسم و کمونیسم، تحول، تنوع وتداوم یافته است. این باور و ایده را برخی «مکتب یا ایدئولوژی» سوسیال دموکراسی نیزخوانده اند. ادوارد برنشتاین، (۱۸۵۰-۱۹۳۲)، تئوریسین و سیاستمدار آلمانی، درزمرهٔ یکی از نخستین کسانی بود که ایده سوسیال دموکراسی یا «سوسیالیسم تکاملی» را مطرح کرد، دراین معنا و تعبیرکه با اصلاح، تغییرو تکامل تدریجی سوسیالیستی درجوامع پیشرفته و دموکرات، سوسیالیسم قابل تحقق خواهد بود بی آنکه نیازی به انقلاب در معنای زیروروکردن جامعه، و تلاش و مبارزه برای تغییرات کیفیِ ناگهانی باشد. تجدید نظرطلبیِ برنشتاین و همفکران وی «نه به انقلاب، آری به اصلاح و تحول» (Evolution, not Revolution) « تجدید نظر»ی که به حوزه های مختلف ازجمله فلسفه، اقتصاد سیاسی و سیاست تسری یافت.
من گمان می کنم برای سخن گفتن و تعریف دادن از سوسیال دموکراسی بهتراین باشد که روی بُنمایه های این باور و ایده مکث کنیم. اجازه می خواهم با نگاهی به اهداف حزب سوسیال دموکرات سوئد – که تا حدودی به هدف هایشان دست یافتهاند- به اصلی ترین مؤلفه ها و ویژگی های سوسیال دموکراسی اشاره کنم:
از نگاه سوسیال دموکرات ها پدیده های رفاه، عدالت، مردم سالاری و صلح یعنی دستیابی به حق، حقی که از تامین نیازهای اولیهٔ زندگی تا تامین عدالت درهمهٔ عرصه های زندگی، از آزادی های فردی واجتماعی تا مردم سالاری را در برمی گیرد. نخ تسبیح ِاین دانهها، حقِ آزادیست.
– حق آزادی در این معنا که هرکس حق دارد آزادانه به عنوان یک فرد مستقل درمسیر دلخواه خود رشد کند و حق کنترل زندگی خود، وحق دخالت درامور جامعه را داشته باشد. آزاد بودن فرد از اجبارها و فشارهای بیرونی، آزادی از گرسنگی، نادانی، ترس و نگرانی ازآینده حق هر یک از آحاد جامعه است. آزادی به معنی حق مشارکت در تصمیم گیری ها، دررشد و تعالی شخصی، دررفت و آمد و درنحوه برخورد با دیگران ، و آزادی اختیاردر انتخاب مسیرزندگی خود، درادارهٔ زندگی خود و در تعیین سرنوشت خود است.
– آزادی با برابری پیوندی ناگسستنی دارد. برابری به این معنا که هر فردی، صرفنظر از پیشینه اش، به اندازهٔ دیگران فرصت ساختن زندگی خود و حق دخالت برابردرامورجامعهٔ خود را داشته باشد. این برابری شامل حق انتخاب راه و روش و رشدی متفاوت با دیگران است، بدون وجود تفاوتهایی که منجربه سلطه و انقیاد و نابرابری های درقدرت می شوند و برجامعه و زندگی روزمرهٔ مردم اثرمی گذارند. «برای تحقق آزادی وبرابری، رعایت و حفظ حقوق فردی و یافتن راه حل های اساسی برای مشکلات جمعی ضروری ست، تا هم آزادی های فردی وفرصت و امکان رشد شخصی افراد تامین گردد وهم آنچه که بهترین راه برای نفع همگان است تحقق یابد.»
– عدالت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درمعنای تامین نیازهای مردم درسطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی ازخواست های سوسیال دموکراتهاست. دولت های سوسیال دمکرات برای تامین نیازهای اقتصادی و اجتماعی مسئولیت رسمی و قانونی دارند، ضمن اینکه فرد، جمع وجامعه نیزمسئولیت هائی در برابردولت دارند. هر دو سو برای تحقق رفاه در جامعه می باید گام بردارند. برای سوسیال دموکرات ها اما روشن است که تحقق منافع جمعی، بدون وجود همبستگی و همکاری میان مردم امکان پذیر نیست، اتحاد اجتماعی ازاین درک برمی آید که همه ما به یکدیگر وابسته ایم وبهترین جامعه، جامعه ای است که براساس همکاری تؤام با ملاحظه و احترام به یکدیگر بنا شده باشد. همه افراد جامعه می بایست حقوق و فرصت های مساوی درجامعه داشته باشند و بتوانند در حل مسایل جامعهٔ خود نقش داشته باشند و هر فردی وظیفه دارد برای حل مشکلات جامعه قبول مسئولیت نمایند.
– مردم سالاری جوهرۀ سوسیال موکراسیست، دراین معنا که مردم حق شهریاری دارند،. پذیرش و رضایت مردم است که به شهریاری قانونیت یا مشروعیت می دهد. شهریاری دارای قدرتی محدود و پاسخگو به مردم در برابر مسؤلیت هایش است. در جامعهٔ سوسیال دموکرات تمامی قدرت در جامعه در اختیار همهٔ افرادی ست که دوشادوش هم جامعه را می سازند. مردم به طور مسالمت آمیز توان تغییر زمامداران را دارند. عرصه های عمومی براساس قانون و رای اکثریت و عرصه های خصوصی مستقل از شهریاری اداره می شوند. افزایش مشارکت و گسترش رقابت، توزیع قدرت سیاسی به عنوان یکی از مهم ترین ومرکزی ترین موضوع های سیاست در سوسیال دموکراسی است. تامین حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی و مدنی شهروندان، نظام چند حزبی، انتخابات دموکراتیک، پذیرش میثاق جهانی حقوق بشر، مؤلفه های مهم این نوع مردم سالاری ست. منافع و خواسته های اقتصادی هرگز نباید به محدود کردن دموکراسی بینجامد، بالعکس این دموکراسی است که همیشه این حق را برای خود محفوظ می دارد که برای برنامه های اقتصادی شرط و شروط بگذارد و (قدرت ) بازار آزاد را محدود کند. دموکراسی باید درسطوح و جنبه های گوناگون و گسترده اعمال گردد. سوسیال دموکراسی درتلاش و تقلا برای ایجاد جامعه ایست که درآن مردم به عنوان شهروندان و افراد آزاد بتوانند برجامعه بطور کلی و نیز بر محیط دور و بر خود بطور مشخص و هر روزه تأثیر گذار باشند. سوسیال دموکراسی درتلاش و تکاپو برای داشتن سیستم اقتصادیی بوده است که درآن هرفرد به عنوان یک شهروند، یک حقوق بگیر و یک مصرف کننده بتواند برجهت ونحوه توزیع کالاهای تولیدشده و نیز برشرایط و سازمان محیط های کاری تأثیر بگذارد.
سوسیال دموکراسی در تقابلِ روشن با مغالطه سوسیال داروینیسم و بخش هائی از«نئو لیبرالیسم»، که در بهترین تعبیر فقر را محصول کیفیتِ نازل کارِ فرد، و ثروت را محصول سخت کوشی و خوش فکری فرد می داند، دارد. سوسیال دموکراسی دربرخی ازکشورها به طورعملی دراین مسیرگام برداشته است تا «فرصت و امکانات برای همگان، از هرکس به میزان استعدادش و به هرکس به میزان کارش» تحقق یابد. سوسیال دموکرات ها بر این باورند که همبستگی اجتماعی مانع رشد و تعالی فردی و موفقیت فرد نخواهد شد، اما آن نوع از خود پرستی که برای نفع شخصی به استثمار دیگران می پردازد ومنافع جمعی را قربانی خواسته های استثمارطلبانه و منافع شخصی می کند، پذیرفتنی نیست.
درراستای تحقق ایدهها و خواست های مطرح شده سیاست های گاه متفاوتی مطرح و پیش برده شده است، از اندیشه و کردار ویلی برانت و اولاف پالمه تا آنچه که شرودر و تونی بلر و میتران فکر و عمل کردند. متاسفانه در گذشته و امروز بخشهائی از سوسیال دموکراسی پایبند و وفاداربه ایدهها و باورها و آرمانهای عدالتمحورانه و صلح طلبانه سوسیال دموکراتیک نماندند، برای نمونه در رابطه با صلح و ستیزِبا جنگ، به این ایده و باورصلح طلب و جنگ ستیز پشت کرده اند.
در راستای تحقق ایده و باور سوسیال دموکراسی تا به امروزسوسیال دموکراتها پیروزی ها و شکست ها ازسرگذراندهاند، اوج وفراز و نشیبهای بی سابقهای را شاهد بوده اند، مخالفت ها دیده، می بینند و خواهند دید. مخالفان، که سالیانی ست مشغول فاتحه خوانی درمرگ سوسیال دموکراسی هستند هنوزمجبورند این «مردۀ» زنده را به قیدِ زمان حال تقبیح و نقد کنند. مخالفان میگویند: سوسیال دمکراسی جریانی مدافع و درخدمت سرمایه داری ست که نه فقط الترناتیوی در برابر جامعه سرمایه داری ارائه نمی دهد، بلکه مشکلات جامعه سرمایه داری را سرمایه دارانه حل می کند. می گویند نظام های سوسیال دموکراتیک و دولت های رفاه اگرتسهیلاتی برای مردم فراهم کرده اند ( مثل بیمه سالمندان، بیمه بیکاری، بیمه بهداشتی و درمانی همگانی ، آموزش و پرورش رایگان و…) با هدف جلوگیری از پیشرفت سوسیالیسم و کمونیسم بوده است، والا درعمل هیچ تفاوتی با سرمایه داری ندارند، و سوسیال دموکرات ها حتی در حوزه سیاست و آزادی های فردی و اجتماعی و سیاسی از سرمایه داری عقب ترند. در بهترین حالت سوسیال دمکراسی جناح چپ سیاست و اقتصاد سرمایهداری دانسته اند. در کناراین دست انتقادها تجربه زندگی ست که شاخِ شمشاد ایستاده است و نشان می دهد برای کاهش وزدایش مسائل ومشکلات بشر، سوسیال دموکراسی باور وایدهای عملی و قابل اجراتراز باورها و ایده های تاکنون مطرح شده، است. وافزون بربرچسب های فوق با نسبت دادن «آمپیریست» و «سوسیوگرافیست» و… به سوسیال دموکرات ها بر واقعیتی به بزرگی ایدهای که هنوزعمل می کند و راه گشاست، نمی توان چشم بست. بدیهی ست این سخن به این معنا نیست که سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکراتها بدون نقص ولغزش و خطا بوده اند اما سوسیال دموکرات ها تلاش کرده اند ازخطاهای شان برای رسیدن به هدف شان درس بگیرند، وهدف این است: «داشتن جامعه ای آزاد از سلطه گری و سلطه پذیری، جامعه ای بدون تمایزات طبقاتی، جامعه ای بدون جداسازی های نژادی و مذهبی و قومی، جامعه ای بدون پیشداوری و تعصب و تبعیض، جایی که به حضورهمه نیاز هست و برای همه جا هست، جایی که هر کس حق مساوی و ارزش مساوی دارد، جایی که هر کودکی بتواند رشد کند وانسان بالغی بشود مستقل وآزاد، جایی که هرکس آزاد است بعنوان یک فرد مستقل رشد و پیشرفت کند ونیزآزاد است درهمکاری برابر و وفادارانه با دیگران برای یافتن بهترین راه حل ها برای مشکلات اجتماعی تلاش کند و ارائه طریق نماید.»
سوسیال دموکرات ها با توجه به هدف فوق ودرراستای تحقق ایده ها و باورها و پروژههای اجتماعی، هرگز ازبازنگری در ایده و باور، دربه دست دادنِ تعریف ازخود، بررسیدنِ نقادانه روابط شان با گروه ها وقشرها و طبقات جامعه، برنامه های شان برای کاهش و زادیش مسائل و مشکلات مردم درکوتاه و درازمدت، مواضع شان نسبت به آرزوها و آرمانها، سازمان دهی و برقراری رابطه با تشکلها ی مختلف در گستره فرهنگی و اجتماعی، فضاسازی و گفتمانسازی برای رشد و ارتقای فرهنگ دموکراتیک، فرهنگ گفت و گو و چالشهای سیاسی ونظری و برنامهای، و نوع و کیفیت و نحوه بهرهگیری ازاهرمهای قدرت، غافل نشده اند.
بحث ها و چالش های سوسیال دموکرات ها دررابطه با تئوری دولت، جایگاه دولت به عنوان قلب کاربرد قدرت سیاسی، شکل گیریِ اشکال جدیدی از دولت، دولت رفاهی و دولت مدرن، بحران در دولت، رابطه دولت با توده های مردم و بالعکس، نقش دولت در حوزهی مالی (مالیاتی و بانکی و ارزی( و به طورکلی نقش دولت در سیاست های رفاهی، توزیع عادلانه درآمدها، تامین اجتماعی و اشتغال کامل، بحث ها و چالش های دائمی بوده اند. مباحث و مسائلی همچون تقسیم طبقات اجتماعی دردنیای معاصر، روابط نیروهای اجتماعی، اندیشههای ساختگرایانه درتحلیل طبقات اجتماعی و رابطه آنها با دولت، روابط اجتماعی جدید، مشارکت در قدرت، دموکراسی نمایندگی و دموکراسی مستقیم، «مسیر دموکراتیک به سوسیالیسم»، چگونگی گسترش، تکامل، تقویت، هماهنگی و جهت دهی به مراکز پراکنده مقاومت توده ها در شبکه های دولتی، پدیده جهانی شدن و مفاهیمی همچون «عدالت اقتصادی» وامکان تحقق برابری دراین عرصه، و مفهوم استثمار(Exploitation)، هردَم عرصه های نوین و گسترده تری در برابر سوسیال دموکرات ها قرارمی دهد. بحث برسرِاین که آیا آخرین دوران متکی به استثمار فرد از فرد دوران سرمایه داری و وجود مالکیت خصوصی سرمایه دارانه خواهد بود، ویا وضعیت و موقعیت طبقه کارگربا توجه به انقلاب های شگرف درعرصه های فنی، تکنیکی وسایبری، و مفاهیمی همچون کارگران فکری وطیف گسترده کارگران یدی و فکریِ طرفدارسرمایه داری و راستگرا، اتوماتیزاسیون و تحول نسبی سرمایهداری صنعتی به سرمایهداری مالی در کشورهای غربی، کاهش کّمی طبقه کارگر و تاثیرگذاری آن درگستره سیاسی، تحولات جهانیشدن درگستره مسائل اقتصادی و اجتماعی، حرکت آزاد سرمایه در جهان، مدنی و عادلانه کردن سرمایه داری صنعتی و متمدن کردن سرمایه داری مالی و جهانی شده، وچگونگی رابطه زیربنا و روبنا دراین بازارشلوغ و پُرتحرک، از مباحث مطرح درمیان سوسیال دموکرات ها بوده وهست. سوسیال دموکرات ها درتدوین برنامه های خود و پاسخ یابی پرسش هایشان از توان وقدرت جریان های رقیب و روند قدرتگیری آن ها غافل نبوده اند.
ذوالفقاری: برای روشن تر شدن بحث و گفت و گو نگاه کوتاهی نیز به سوسیال دموکراسی در جهان و سوسیال دموکراسی در ایران داشته باشید:
م.ن: میلاد سوسیال دمکراسی به پیش ازانقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ برمی گردد. مارکسیستها و مارکسیست لنینیست های بلشویک هم تا مدتی خود را سوسیال دمکرات می خواندند. درانترناسیونال دوم که در سال ۱۸۸۹ در پاریس و به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب فرانسه برگزارشد احزاب سوسیال دمکرات از کشورهای مختلف حضورداشتند، سوسیال دمکرات هائی که با سوسیال دمکرات های امروزین تفاوتها داشتند.
سوسیال دموکراسی امروزین با نام ها و اندیشه های لاسال، کائوتسکی وبرنشتاین گره خورده است. آنچه امروز به عنوان سوسیال دموکراسی درجهان مطرح است، علیرغم تنوع و تفاوت دیدگاهی و متدیک، ریشه دراندیشه و کردار ادوارد برنشتاین، تئوریسین و سیاستمدار آلمانی دارد. برنشتاین یکی از برجسته ترین تئوریسینها و شخصیت های سیاسیای بود که با طرح «سوسیالیسم تکاملی»، ضرورتِ تجدید نظردرنظرات و دیدگاه های مارکس را مطرح کرد. او آنچه مارکس و انگلس در مورد موقعیت ونقش طبقه کارگرپیش بینی کرده بودند را منطبق با واقعیت نمی دید و ویژگی( ماهیت) انقلابی مارکسیسم را عاملی در راستای از میان برداشتن سرمایه داری و تحول جامعه به سوی سوسیالیسم نمی دانست. برنشتاین با باوربه سوسیالیسم، مطرح کرد که می توان با اصلاحات(رفورم)، ازجامعه سرمایه داری عبور و به جامعه سوسیالیستی دست یافت. پس از مرگ انگلس نظرات برنشتاین برحزب سوسیال دموکرات آلمان، به عنوان مهمترین جریان سوسیال دموکراتیک غالب شد و در سطح اروپا و مناطقی از جهان گسترش یافت. جناح غالب دراین حزب بتدریج از مارکسیسم به عنوان یکی ازمنابع الهام خود فاصله گرفت و به ایجاد دولت رفاه، بسط دموکراسی و بسترسازی برای ارتقای فرهنگی، تقویت رابطه با اتحادیههای کارگری، با روشنفکران و دانشجویان و بخشهای میانی مدرن جامعه، قابل دسترسکردن آموزش و بهداشت و درمان و دیگر خدمات اجتماعی برای همه روی آوردند. درعرصه بین المللی نیز راهبرد تنشزدایی و تقویت صلح بین المللی را در دستورکارشان قراردادند.
آنچه سوسیال دموکراسی در آلمان و سوئد و فرانسه و انگلستان از سرگذرانده نشان داده است که سوسیال دموکراسی درحد «سوسیالیسم تکاملی» برنشتاین و همفکران او باقی نمانده و بسته به زمان وشرایط جوامع گوناگون پذیرای تنوع ها و تفاوت هائی درحوزه نظر وعمل شده است. تنوع و تفاوت در رابطه با ایده و باوری که با الگوهای کلیشه ای و ثابت، و با جزم اندیشی همخوانی ندارد، امری طبیعی و قابل پیش بینی است. درجهان مسیر طی شده برخی ازجریان های سوسیال دموکرات با ایده وباور سوسیال دمکراسی خوانائی نداشته و ندارد. درک ها و برداشت های گونه گون از سوسیال دموکراسی سبب شده تا این ایده و باوراز اندیشه و کردار راست روانه و چپ روانه مصون نماند. نقش شرودر درآلمان، وحذف بخشی از خدمات دولت رفاه یا «راه سوم» تونی بلر در بریتانیا وسیاست ورزی سوسیال دمکرات های فرانسه، اقدام ها و دیدگاه های متفاوتی را مطرح کرده اند. از«سوسیالیسم دموکراتیک» نیز به عنوان انشعابی فکری از سوسیال دموکراسی با گرایش چپ ترو رادیکالتراز دموکراسی نام می برند. امروزمرزمیان سوسیالیسم پادگانی- کوماندوئی با سوسیال دموکراسی و سوسیالیستهائی که به دموکراسی باوردارند و دستیابی به سوسیالیسم را درمتن و روند و مسیرِحرکت ها و جنبش های دموکراتیک قابل تحقق می بینند، روشن تر از هرزمانی خود را نشان می دهد.
سوسیال دموکراسی امروزدرجهان درزیر سخت ترین فشارهاست. سرمایه داری انحصاری، بخش بزرگی از «چپ های انقلابی» ومذهبیون در مبارزه با سوسیال دموکراسی شمشیرازرو بسته اند. «چپ های انقلابی» جهان چون گذشته سوسیال دمکراسی را «ارتداد» و«رویزیونیسم» ای معرفی می کنند که «با عنوان توسعه و نوسازی مارکسیسم می خواهد ماهیت انقلابی مارکسیسم مبنی بر تحول بنیادی جامعه را با تئوری های فلسفی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی بورژوائی جایگزین کند و روح انقلابی و ابتکارعمل طبقه کارگر و متحدان وی را ازبین ببرد. ریشه های طبقاتی این تجدید نظر طلبی را نفوذ بورژوازی انحصاری بر طبقه کارگر و جنبش کارگری، و حاملین اش را اقشار و گروه های خرده بورژوائی و بخش هائی از طبقه کارگر که بوسیله امپریالیسم به فساد کشیده شده اند و به اریستوکراسی و بوروکراسی کارگری تعلق دارند، دانسته اند». بسیارانی از مخالفان سوسیال دموکراسی مجموعه سوسیال دمکراسی را جناح چپ یا فراکسیون چپ بورژوازی دانسته اند که از سوی خرده بورژواهای شهری پشتیبانی می شوند. حتی سندیکا ها ی کارگری که به سوسیال دمکراسی باوردارند نیز شامل همین نسبت ها شده اند.
برخی از خطاهای سوسیال دموکرات ها، همچون شرکت و دفاع ازجنگ جهانی اول، سرکوب جنبش های اعتراضی درآلمان، احتمال شرکت در قتل روزالوکزامبورک و لیبکنخت، و…خطاهای نسل امروزین درآلمان و انگلستان و فرانسه سبب تضعیف و کاهش وزن واعتبارسوسیال دموکراسی در این کشورها و در جهان شده است.
گفته می شود یکی ازمشکلات سوسیال دموکراسی درجهان دورشدن جوانان ازاین ایده و باوراست، اما تجربه انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ درامریکا و گسترش تمایل جوانان به سوسیال دموکراسی نشان می دهد که این مشکل عمومیت ندارد و جهانی نیست. عمرسوسیالیسم و سوسیال دموکرسی در امریکا عمری طولانی ست، عمری با افت و خیزهای متعدد، خیزش سوسیال دمکراسی درامریکا نشان می دهد پارهای مشکلات سوسیال دموکراسی در اروپا نمی توانند جهان گسترباشند.
در میهنمان ایده و باور سوسیال دموکراتیک درمتن واقعیت های جاری جامعه و وضعیت اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی وجود داشت. رفاه، عدالت، مردم سالاری و صلح خواست بخش بزرگی از مردم میهنمان بوده است. این خواست ها بارها درطول تاریخ میهنمان، درمقاطع مختلف با توجه به شرایط سیاسی،اجتماعی و اقتصادی خاص، به اشکال گوناگون مطرح شده است. پیش از انقلاب اکتبر در روسیه ، در ایران سوسیال دمکراسی شناخته شده بود، که دمکراسی، حاکمیت مردم، آزادی، عدالت اقتصادی واجتماعی تعریف و معنا میشد.
بحث دربارهٔ اهمیت و نقش تشکل های سياسی و اجتماعی نیز ازدوره ناصرالدين شاه مطرح ومورد توجه قرارگرفت. دردورهٔ تدارک و شکل گیری جنبش مشروطه زمینه برای فعالیت این نوع تشکل ها، به عنوان ایده های برون مرزی که ازغرب و شمال ایران وارد می شدند، مهیا شد. انجمن ها و تشکل ها اما سامان و سازمان یافته و با برنامه نبودند. دردوران مشروطه درمجلس نخست، حزب و تشکلی با برنامه مدون و سازمان یافته وجود نداشت، دو جناح مجلس شكلگرفت، كه به تعبير تقیزاده جناح تندروان و محافظه كاران بودند.
افكارسوسيالدموكراسي انقلابي پیش ازانقلاب مشروطه رو به رشد و تقویت داشت. این ایده و فکر توسط كارگران ايرانی شاغل در معادن نفت و مراكز صنعتی قفقاز كارميكردند به ایران آورده شد. روشنفكران ودانشجویانی كه درروسيه تزاری و اروپا تحصيل میكردند نیز با بازگشت به میهن باعث بسط و توسعه این ایده و فکر شدند. آغازفعالیت گروه یا محفل مطالعاتی سوسیال دموکرات تبریزدرتابستان سال ۱۹۰۵ را برخی تولد سوسیال دموکراسی در ایران دانسته اند. این گروه پس ازانقلاب ۱۹۰۵ روسیه، زمانیکه عقاید سوسیال دموکراسی در قفقاز گسترش یافته بود، بوجود آمد. جریان اجتماعیون عامیون «سوتسیال دیموقرات» یا حزب سوسیال دمکرات انقلابی ایران نخستین جریان سیاسی یا حزب سوسیال دموکراتیک در ایران شناخته شده است و«علی مسیو» را از پیشکسوتان سازمان دادن اجتماعیون عامیون معرفی کرده اند. در شکل گیری این سازمان از نقش «گروه یا سازمان همت» درباکو نام برده شده است، در کنار انجمن همت، گروه ها و حوزه های متعدد سیوسیال دموکرات در ایران شکل گرفته بودند، که بعدها در شکل گیری حزب عدالت و حزب کمونیست شرکت کردند، و یا جناح هائی ازاحزاب و گروه های دیگر را شکل دادند.
اجتماعیون عامیون درسالهای انقلاب مشروطیت فعالانه از آرمان دموکراتیک جنبش مشروطه دفاع کرد. مرکز یا انجمن غیبی یا سازمان مخفی اجتماعیون عامیون در تبریز را مهمترین و موثرترین هسته حزبیِ اجتماعیون عامیون شناختهاند.«اجتماعیون عامیون ایران» که با نام حزب عدالت رسما فعالیت خود را آغاز کردند. به عنوان یک حزب سوسیال دمکرات، با جنبش های داخل ایران، ازجمله جنبشهای گیلان، آذربایجان و خراسان ارتباط داشتند. اجتماعیون عامیون نخستین کنگره حزب کمونیست ایران را بعد از انقلاب اکتبردر گیلان برگزارکردند.
سپستر رد پای افکار سوسیال دموکراتیک را در جناح هائی درحزب توده ایران، وبعدها با تغییرو تحولی تجدید نظرطلبانه در نیروی سوم ( خلیل ملکی و…) و درجریان هائی مثل جبهه ملی( برخی مصدق را سوسیال دموکرات معرفی کرده اند)، نهضت مقاومت ملی و بسیاری از جریان های سیاسی، حتی سیاسی مذهبی هائی مثل خداپرستان سوسیالیست و جاما و… و شخصیت ها و چهره های سیاسی، از جمله شاپور بختیار و مصطفی شعاعیان دیده می شد.
پس از انقلاب سال ۵۷ نیز تلاش هائی در راستای بازسازی، تقویت، گسترش وشکلدهی سازمان ها و گروه های سوسیال دموکراتیک از سوی شخصیت ها و فعالین سوسیال دموکرات درایران صورت گرفت، برای نمونه، جبهه دمکراتیک ملی و شخصیت هائی همچون شکرالله پاک نژاد، که حکومت اسلامی سرکوبگرانه و جنایتکارانه مانع فعالیت آن ها شد. درخارج از کشورحزب ها و سازمان ها و گروه ها و شخصیت های سوسیال دموکرات ایرانی حضوری فعال و چشمگیردارند، بی آنکه از ویژگی «پراکندگی و فرقه گرائی» فاصله گرفته باشند.
ذوالفقاری: در پاسخگوئی به مجموعه ی خواست های مادی و معنوی انسان جهان سرمایه داری ناتوانی ها نشان داده است، آنچه «سوسیالسم واقعاً موجود» خوانده می شد نیز ناتوان تر از جهان سرمایه داری عمل کرد. از میان راه های سومی که برای برون رفت از مشکل ها و معضل های جامعه بشری مطرح شده و در عمل نیز تجربه شده اند فکر و عملکرد سوسیال دموکراسی به عنوان یک آلترناتیو بیش از راه های دیگر پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی انسان بوده است، به نظر شما چرا چنین روندی پیش آمده است؟ آیا چشم انداز گسترده تری برای تحقق سوسیال دموکراسی می بینید؟ آیا سوسیال دموکراسی با توجه به قدرت سرمایه داری (علیرغم بحران ها و مشکلات اش) می تواند بر ضعف ها و کمبودهایاش غلبه کند؟
م.ن : مردم رفاه، آرامش و آزادی می خواهند. مردم می خواهند آنطور که دوست دارند زندگی کنند و اگر قوانین و ضوابطی نیز برای کنترل آنان و روابط شان تدوین و عمل می شود عادلانه و جهت تعالی آن ها و زندگی شان باشد. بسیارانی از متفکران و کوشندگان عرصه دین، فلسفه، سیاست و فرهنگ سخنان و حرف های زیبا، شعار و وعده های بسیار گفته و نوشته اند که درعمل عمری کوتاه وگذرا داشته اند. اگر تجربه و زندگی محک باشد آنچه به نام سوسیالیسم و کمونیسم مطرح شد علیرغم انسانی و عادلانه بودن این اندیشه و ایده، تا کنون رفاه و آرامش و آزادی بهراه نداشته است. و برعکس درعمل در مواردی جز تشدید و افزایش اختناق و درد و رنج سبب نشده است. سرمایه داری گام های بزرگی در راه تامین رفاه و آرامش و آزادی برداشته است اما بی عدالتی عجین شده با وجودش برهمه دستاوردهایاش سایه انداخته و چشم انداز تیره ای از حیات آینده اش برابر بشریت گسترده است. برخی به نام ادیان حکومت راه انداختند و خیال شان این بود که راه سومی ابداع کرده اند، مثل حکومت اسلامی که جز نکبت و فقر و تروریسم و توحش چیزی برای مردم ارمغان نیاورده است. بنابراین گروه هائی از اهل فکر و اندیشه و مردم حق دارند به دنبال راه های دیگری باشند. آنچه به نام سوسیال دموکراسی در شهریاری و دولت تجربه شده از دو دیگر نتیجه بهتری داده و تا حدودی به خواست های رفاهی و آزادیخواهانه مردم پاسخ داده است. بدیهی ست ایده ال نبوده و نیست و بدون اشکال هم نبوده و نخواهد بود اما عمل کرده و تا حدودی آزادی و رفاه نسبی مردمان بسیاری از جوامع را فراهم آورده است. از نگاه من به روشنی قابل پیش بینی نیست در آینده چه خواهد شد اما خوش بینام به سوسیال دموکراسی و فکر می کنم علیرغم افت و خیزهای بسیار پیش خواهد رفت. شکست ایده و باور و تجربه سوسیال دموکراسی جهان را سریعتر به لبه پرتگاه خواهد کشاند. سرمایه داری در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ دچار مشکلاتی جدی ست. سوسیالیسم در معنای مالکیت اجتماعی وسائل تولید ( دولتی – همه خلقی) و تعاونی، کارآزاد به سود جامعه ، بربنای روابط همکاری و تعاون افراد جامعه و…اصل توزیع «ازهرکس به میزان استعدادش و به هرکس به میزان کارش»، به انضمام این ایده که دولت دراین دوره به رهبری حزب سوسیالیست یا کمونیست کلیه اموراقتصادی و فرهنگی را اداره خواهد کرد به طورکامل، غیرعملی ست، چه رسد به اینکه از مرحلهای سخن گفته شود که «نیروهای مولده می شکفند و عالی ترین سطح زندگی برای مردم تامین می شود و جامعه ای خواهیم داشت که کار در آن وسیله نیست بلکه منبع حظ عمیق روحی ست ، تمایز طبقاتی در کار نیست. دولتی در کار نیست و خودگردانی اجتماعی در کار است». با ادعا و شعار انسان و شرایط محیط زندگیاش تغییرضرورنخواهند کرد. به نظرمی رسد «افق تنگ حقوق بورژوائی» و «فرهنگ امپریالیستی» را با شعار وپرخاش، و یا انفعال نمی توان گشاد ومتحول کرد. راه تغییر این افق تنگ و فرهنگ، ازطریق سوسیال دموکراسی هموار وعملی خواهد بود. با ایده و باوری آزاداندیشانه و آزادیخواهانه، عدالت محورانه و صلح جویانه که با جزمیت و دگماتیسم و نگاه و رفتار ایدئولوژیک – مذهبی مرزبندی روشنی داشته باشد چراغ راهِ بهروزی انسان فروزان خواهد ماند.
ذوالفقاری: در اردوی مخالفان حکومت اسلامی طیف وسیعی در داخل و خارج کشور، سوسیال دموکراسی را راه برون رفت از مشکلات ومعضلات موجود در جامعه مان می دانند. از سوسیال دموکراسی نامی برده نمی شود اما آنچه به عنوان راه حل های نظری و عملی از سوی این افراد و نیروهای ترقیخواه و دموکراسی طلب طرح می شوند همان سوسیال دموکراسی ست، شما در این رابطه چگونه می اندیشید؟ آیا برداشت من درست است؟
م.ن: عرض کردم، بخش بزرگی ازمردم ایران، مثل مردمان سراسر دنیا خواستار رفاه و آرامش وآزادی و صلح هستند. مردم میهن ما درراه تحقق این خواست ها و آرزوهای شان تلاش ها وجانفشانی ها کردهاند. تجربه های بسیاری- تلخ و شیرین- پشتوانه دارند. یک رژیم طرفدار نظام سرمایه داری و یک حکومت استبداد دینی و احزاب و سازمان های سیاسی مختلف چپ و میانه و راست را تجربه کرده اند. متاسفانه مجموعه این تجربه ها برای دستیابی به خواست ها گفته شده منفی بوده اند. سرزمین ثروتمند ما با میلیون ها نیروی کار فداکار و زحمتکش یدی و فکری، منابع غنی زیرزمینی و منابع و ثروت های طبیعی، میلیون ها هکتار زمین لایق کشاورزی، دشت ها و جلگه ها ی وسیع و حاصلخیز، جنگل های عظیم با منابع گسترده آبی و دریائی، و با تاریخ و فرهنگی که عناصر پویا و زاینده در دل خود به وفور داشته، درشرایط نکبت باری قراردارد که شاهد آن هستیم.
به گمان من سوسیال دموکراسی راه عقلانی وعملیِ گذارجامعه ما از وضعیتی اسفبار به مرحله ای انسانی و متعالی است. معنای این سخن این نیست که سوسیال دموکراسی عصای جادو و محلل همه مسائل ومشکل ها و پاسخگوی همه پرسش ها ست، سوسیال دموکراسی یک دستگاه فکری ورفتاری، یک پراکسیس، یک اندیشه، عمل وفعالیت آگاهانه معطوف به هدف برای تغییراست که می تواند جامعه ما را در مسیراز میان برداشتن حکومت اسلامی و تحول پیش براند. تجربه نشان داده است که از دل و درون نظام سرمایه داری می باید به جامعه ای آزاد و دموکرات وعادلانه نقب زد وبه آن دست یافت. سوسیالیسم باواسطه از سرمایه داری بیرون می آید نه بلاواسطه، آنان که به خیال و درهوای نابودی سرمایه داری درشرایط کنونی خوش اند حال و هوائی غیرواقعی دارند، نابودی سرمایه داری در شرایط کنونی یعنی نابودی بشریت، این شعار که یا سوسیالیسم یا بربریت، یک شعار قشنگ و دلنشین است اما رابطه ای با زندگی واقعی و جاری ندارد. اگر آنان که قرار است سرمایه داری و سوسیال دموکراسی را نابود کنند آلترناتیوی زمینی وبهتر نشانمان دهند، من یکی مریدشان می شوم. آلترناتیو کسانی که من می شناسم و تجربه کردم ذهنی ست. به نظر می رسد نسل جوان نیز این واقعیت ها را دریافته و به همین خاطربه سوسیال دموکراسی تمایل بیشتری دارد، حتی در میان کوشندگان سیاسی و فرهنگی نسل خودمان و مسن ترها افزایش چنین تمایل و گرایشی محسوس است .
ذوالفقاری: به نظر شما چرا سوسیال دموکراسی پیش از انقلاب بهمن حتی در میان روشنفکران سیاسی و فرهنگی و فلسفی، و نیز کوشندگان سیاسی و فرهنگی مورد توجه قرار نگرفت؟، و چرا امروز، طی دهه های اخیر به جریان قدرتمندی – در مقایسه با سایر جریان های اپوزیسیون حکومتی- در جامعه ی ما بدل شده است. دلیل این دگرگونی و تحول چیست؟ چرا تمایل به سوسیال دموکراسی در میان ایرانیان افزایش یافته است؟
م.ن: پس ازدوره ای کوتاه که سوسیال دموکرات ها در ایران توانستند فعالیت علنی داشته باشند، سیطرۀ اختناق سیاسی به گونه ای پیش رفت که هرنوع باور و ایده ناهمخوان با حکومتیان به شکل های مختلف سرکوب می شد. آنان که افکار سوسیال دموکراسی داشتند چوب چند سرطلا شدند. حکومت، جریان های چپ که خود را سوسیالیست و کمونیست می پنداشتند، و همینطورمذهبیون علیه آنان بودند. برای نمونه خلیل ملکی و نیروی سومی ها را درنظر بیاورید، نه فقط خلیل ملکی وجریان نیروی سوم، سایرسوسیال دموکرات ها هم در شرایط سختی فعالیت های جمعی، نظری و سیاسی خود را پیش می بردند. جریان های ملی، چپ رادیکال، و مذهبی ها هرچه دل ِ تنگ شان می طلبید به سوسیال دموکرات ها نسبت می دادند اما از این ایده و باوربهرهها می بردند. البته سوسیال دموکراسی ما به مانند «متجدد و مدرن» شدن مان طی یک پروسه ی قانونمند پدید نیامده ، وبیشتر یک طرح و نقشه و پروژه بوده است، بنابراین ضعف ها و مشکلات خودش را داشته و دارد. بومی گرایان آن را کپی برداری ازغرب دانسسته اند و آن را نفی می کرده اند، تو گوئی بهره گیری ازالگوهای سازنده و نوین گناه کبیره است. کم نبودند افراد و جریان هائی که از واژه کپی برداری و وارادتی بودن برای ارعاب و تهدید و تحدید استفاده می کردند و می کنند. البته تجارب تاریخی منفی در مورد انواع دخالت های «بیگانگان»، و به ویژه تجربه حزب توده ایران که باافتخار از حزب برادربزرگ، حزب کمونیست اتحاد شوروی سوسیالیستی، دنباله روی بی چون و چرامی کرد یکی از عوامل برداشت نادرست فوق است. تردید نباید کرد که بهره گیری ازایده ها، الگوها و تجارب دیگران امری درست و مثبت است. برای نمونه تجربه مشروطه را داریم، حتی کلمه مشروطه در نیمه دوم سده نوزدهم از راه عثمانی به فرهنگ واژگانی فارسی راه یافت. ترک ها آن را از واژه «شارت» فرانسه یا کارتای لاتین ساختند که در آغاز به معنی لوحی بود که فرمان ها را روی آن می نوشتند، و بعد به “قانون” اتلاق شد. البته به این واقعیت نیز باید توجه کرد که ذهنیت و تجربه ی تاریخی مردم ما زخم خورده ی حمله های بیگانگان به سرزمین مان و دخالت های شان به شکل های مختلف است، این حمله ها ودخالت ها درکنارآسیب های زیادی که به همه ی عرصه های حیات اجتماعی زده اند نوعی ترس و هراس از بیگانگان را نیز به پاره ای از روان جامعه بدل کرده اند. بخشی از مردم به همین دلیل به اندیشۀ چپ به عنوان یک پدیده ی وارداتی ازروسیه و غرب، و به مثابه ی یک عامل و پدیدۀ بیگانه و مهاجم نگریسته اند، پدیده ای که تداعی کننده ی همه ی آسیب هایی ست که مردم ما از یورش و سلطه ی بیگانگان دیده اند.
اما برگردم به بخش اول سؤال تان. موانعی که باعث جلوگیری از رشد و تعمیق سوسیال دموکراسی قبل از انقلاب شدند، همان موانعی بودند که ازتحقق، رشد و تعمیق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر جلوگیری می کردند، که «فلات، شریعت و سلطنت» در راس آن ها قرار داشتند، که بزرگترین شان مانع استبداد سلطنتی و نهاد دین، به ویژه تشیع سیاسی بوده اند.
جوهرهٔ تبلیغ و تلاش استبداد سیاسی و استبداد مذهبی تحقیر، تقبیح، اتهام زنی، دفع و نفی و حذف آزاد اندیشان و آزادیخواهان و دموکراسی طلبان بوده است. در دوران مشروطیت شیخ فضل الله نوری و بعد تر فرزند فکری و رفتاری او آیت الله خمینی وبسیاری از روحانیون، آزادی و مظاهر آن را امور و کلمه ای قبیحه و منورالفکرانه معرفی می کردند. واژه عدالت و سوسیالیسم، مثل واژه ومفهوم وطن و وطن پرستی و میهن دوستی را غیر شرعی و شریک قائل شدن برای خداوند تعبیر کردند. مجلس و پارلمان را «کفر آباد» نامیدند. درتبلیغات روحانیون سوسیالیسم و دموکراسی حامل فکر و رفتاری ضد اسلامی شدند، و پدیده هائی بلیه ی تجدد و مدرنیته و مدرنیزاسیون، وعامل سلطه بیگانه گان خوانده شدند، عواملی که از طریق کشورهای غربی و یا از راه همسایه شمالی روسیه و بعد تر شوروی به کشورمان وارد شدند. روحانیون شیعه و مرتجعین مشابه آنان ستیز با سوسیالیسم و دموکراسی را همانا ستیزبا استعمار و استثمارو استحمارغرب و شرق پنداشته اند. دلیل اصلی این کینه ورزی و ستیز روشن بوده است، سوسیالیسم و دموکراسی ایده، فکر و اندیشه ای پویاست، وآزادی، عدالت، پرسشگری، سنجشگری و جستجوگریِ حقیقت از ویژگی های سوسیالیسم و دموکراسی ست، ویژگی ها و خواست هائی که با احکام و اصول دین اسلام و مذهب تشیع نه فقط همخوانی ندارند که در تقابل و تضاد قرار می گیرند. ازمحورهای تبلیغاتی روحانیون عَلَم کردن رابطه ی سوسیالیسم، دموکراسی، لائیسیته وسکولاریسم بوده است تا راحت تر سوسیالیست ها را دشمنان وضد باور مذهبی مردم معرفی کنند. درمغالطه روحانیون سوسیالیست ها ضد دین و دنیا پرست معرفی شده اند که برآنند با سکولاریسم شان قدرت دین وروحانیون را بگیرند، که متاسفانه این عوامفریبی در میان توده نا آگاه کارسازافتاده است. حکومت های استبدادی جریان های چپ و روشنفکران را از امکانات اشاعه نظرشان محروم ساختند، واگر امکاناتی نیز وجود می داشت بسیار محدود و در سطح و محیط های دانشگاهی و فرهنگی بوده اند. دیکتاتورهای بزرگ و کوچک به اشکال مختلف به تخریب وترورشخصیتی و فیزیکی سوسیالیست ها و سوسیال دموکرات ها پرداخته اند وچپ ها را جاسوس شرق و غرب و «خرابکار» معرفی کرده اند.
در کنار استبداد سیاسی و مذهبی، ساختار و سلطه مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عقب مانده ی ایلی، قبیله ای، فئودالی، مستبدانه، و نیزبی سوادی و بی علاقه گی اکثریت مردم میهنمان به مطالعه ی روزنامه، نشریه و کتاب، و فقدان فرهنگ و مناسبات دموکراتیک به حضور و گسترش مخالفت و ستیزبا سوسیال دموکرات ها کمک کرده اند. بخش اعظم مردم میهنمان آمخته و پذیرنده ی «فرهنگ» شنیداری بوده اند، و رسانه های سمعی و بصری ( رادیو و تلویزیون و…) و آخوند ها، با توجه به امکانات و شیوه تبلیغ و ترویج شان، منابع خبری و تغذیه فکری آنان بودهاند.
جریان های مختلف چپ معتقد به سوسیالیسم که عدالت خواهی جوهرهٔ اندیشهگی شان بود در کنارخود زنی و مانع تراشی هیچگونه سازگاری در حد تحمل یکدیگر نداشتند. دفاع و پذیرش یک جانبه سیاسی نظری و فلسفی، و رد و نفی مطلق سیاست و نظر و فلسفه ی طرف مقابل لطمه ی سنگینی به روند تحول چپ در میهنمان زده است.
دررابطه با افزایش گرایش وتمایل بخشی از جامعه روشنفکری وکوشندگان سیاسی و فرهنگی به سوسیال دموکراسی می باید هوشیار بود که به ورطه بی تعادلی در نغلطید. تجربه بی تعادلی را درشیفتگی ها و نفرت ها، و در نفی کردن ها و مطلق کردن ها کم نداشته ایم. به یاد داشته باشیم وقتی پای اندیشگی و فرهنگ و رفتارغرب به میان می آمد بودند عزیزانی که می خواستند از سرتا ناخن پا و از کلاه تا فورم نوک کفش و خلاصه همه جوره غربی شویم، در مورد «مارکسیسم وطنی» و پسوند های اش نیز همینگونه بود، در این نگاه غرب به جانوری امپریالیستی بدل شد که می بایست از روی زمین برداشته شود. این نوع شیفتگی و مطلق اندیشی به شتاب زدگی در تحلیل و ارزیابی سوقمان داد، که حاصل اش نیز تحلیل ها و ارزیابی ها و رفتارهای شتابزده و غالبا نادرست بوده است، که در مقطع انقلاب بهمن شاهد آن بودیم. افراط و تفریط، پذیرش و نفی مطلق که ریشه در تفکر اسطوره ای و دینی (مذهبی) و ایدئولوژیک داشته ودارد، و نیز ذهنیتی حماسی و اسطوره ای که خود را قهرمان و پیشگام می پندارد، زمینه ساز بروز این بی تعادلی هاست. سیاه وسفید، دیو و فرشته ، اشقیا و اولیا کردن ها، و بالاخره این درک و فهم که ما خیرهستیم آنهم خیرهای ناب والباقی شرند و آنهم شرهای ناب، نشانه های بی تعادلی ست. نگاه، باور و ارزیابی های مطلق طبقاتی از انسان و جامعه ، درک و فهم متفاوت و ناقص از آزادی، عدالت، دموکراسی، پارلمانتاریسم، توسعه سیاسی و اجتماعی، رابطه زیربنا و روبنا، جایگاه و وظایف دولت نیزدر زمره موانع دستیابی ما به یک جریان قدرتمند سوسیال دموکراسی بوده است.
انقلاب بهمن که انقلاب اسلامی ازآب درآمد، سبب تقویت مانع بزرگ، یعنی مذهب شد. بزرگترین مانع دستیابی به آزادی، دموکراسی و عدالت، درشکل و محتوی مذهب تشیع سیاسی، به حکومت رسید. این نهاد دشمن آزادی و دموکراسی تلاش کرد ه است تا مانع رشد سوسیال دموکراسی در جامعه شود اما به نظر می رسد علیرغم سرکوب و کشتار وحشیانه نتوانسته چنین کند. جهان چون دهکده ای ست و جوانان میهن ما و بخشی از مردم به سهولت می بینند و می شنوند که کدام باور واندیشه سیاسی درعمل درراستای کاهش مشکلات و رنج های مردم جهان گام برداشته است. خیل عظیم مهاجران و انقلاب شگرف رسانه ای مردم میهنمان به ویژه نسل جوان را از نزدیک با سوسیال دموکراسی آشنا ساخته است.
ذوالفقاری: امروز شکل گیری یک جریان سوسیال دموکراتیک در حد حزبی فراگیر، دغدغه ی بسیاری از کوشندگان و روشنفکران سیاسی وفرهنگی میهنمان است ، برای شکل گیری چنین جریانی و تبدیل آن به یک حزب فراگیر و جنبش، به نظر شما چه باید کرد؟
م.ن: درایران خواست ها و مطالباتِ بخش آگاه جامعه ، گروه های اجتماعی زنان، دانشجویان، جوانان، اهل قلم، کارگران و سایر زحمتکشان یدی، کارمندان، معلمان، روشنفکران، اقلیت های دینی و قومی و…مشخص و روشن اند. آن ها خواستار رفاه، آزادی، دموکراسی و تحقق حقوق بشرهستند، آن ها نظامی مردم سالار می خواهند، بارها فریاد کرده اند که رفاه، آرامش، عدالت و صلح می خواهند. مگرغیر از این است؟ خُب این ها یعنی سوسیال دموکراسی، منتهی عرض کردم، که موانع متعددی بر سرراه تحقق این خواست ها قرار دارند که مهمترین اش درحال حاضر حکومت اسلامی ست. نخست باید این مانع از سر راه برداشته شود. مبارزه برای تحقق خواست های مطرح شده مسیری ست که سرانجام طوماراین حکومت جهل و جنون و جنایت را درهم خواهد پیچید. برای پیروزی درچنین مبارزهای در کنار سایراحزاب و سازمان های سیاسی و صنفی ، و تشکل های مدنی وجود و حضور یک حزب قدرتمند سوسیال دموکرات ضروری ست. درآرایش سیاسی در میهن ما، جای یک جریان سوسیال دموکرات خالی بوده و هست، جای حزبی وفاداربه آزادی های سیاسی و اجتماعی، وفاداربه عدالت خواهی، وفادار به صلح ، جریانی که برنامه ریزی و سیاستی روشن و عملی درراستای تامین آزادی وامنیت و رفاه اجتماعی و اقتصادی، واستراتژی روشن برای حل مشکلات در عرصه های اقتصاد، مدیریت و مسائل اجتماعی داشته باشد. سوسیال دموکراسی در میهن ما، درمیان بخشهای آگاه جامعه ایده و باوری ست شناخته شده با پیشینه مثبت و تاثیر گذار، جریان ها و گروه ها و شخصیت ها و چهرهائی که چنین ایده و باوری را نمایندگی کرده اند از درخشان ترین چهره های آزادیخواهی وعدالت طلبی در میهنمان بوده اند. نسل جوان باید بیشتر و عمیق تر در این باره بداند، البته وظیفه ماست بیشتردراین رابطه روشنگری کنیم. درعرصه جهانی نیزسوسیال دموکراسی پیشینه و حیاتی امروزین دارد و مردم میهنمان و به ویژه نسل جوان به تجربه خود با این پدیده آشنا شدهاند.
به موانع و مشکلات برای برپائی یک حزب سوسیال دمکراتیک نیزاشاره کردم، اما دراینجا به جوانبی دیگرهم اشاره می کنم:
ازضعف ها و معایب ما – مردم میهن ما- بی علاقگی و بی توجهی نسبت به کارجمعی ست، درواقع این کار را بَلَد نیستیم. اگرجمعی هم شکل بگیرد یا شورو هیجان و عاطفه سبب آن می شود که سخت شکننده خواهد بود یا به دلائل مختلف به سرعت به تَفَرق و قهر و خصومت، ویا به فرقه زدن کشیده می شود، البته استثناهائی نیز وجود داشته و دارند. تجربه نشان داده است که ما نیازمندِ فضای فکری، سياسی و فرهنگیای دمکراتیک در میان جامعه ی روشنفکری و کوشندگان سياسی و فرهنگی هستیم، فضائی سرشار از تحمل ديگری و دگرانديشی و مخالفت که نشانه ای از مدرن بودن و فرهنگ سوسیال دموکراتیک باشد. دربارهٔ آسیب شناسی ضعف ها ومعایب نوشته و گفته شدهاست، و دلائل تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، جغرافیائی و دینی آن را برشمرده اند. هنوز بسیاری ازعلت ها پا برجاست به ویژه استبداد و فرهنگ استبدادیی که رنگ و لعاب مذهبی هم دارد. با این احوال نمی باید دست روی دست گذاشت تا شرایط و جوانب گوناگون بر وفق مراد شوند، منتهی می باید واقع بینانه به مساله نگاه کرد نه اراده گرایانه.
در شرایط کنونی، شرایطی که حاکمیت اسلامی برجامعه حاکم است امکان شکل گیری یک جریان گسترده و فراگیرسوسیال دموکرات در ایران وجود ندارد. نزدیکی به این حکومت نیزدورشدن از سوسیال دموکراسی ست. سوسیال دموکراسی با استبداد مذهبی، توتالیتاریسم و جهل و جنایت ناسازگاراست. «جمهوری اسلامی» یک نظام تئوکراتیک و مرتجع است. دین اسلام، که جوهرۀ اصلی فکر و رفتار این حکومت است با مردم سالاری ناهمخوان و متضاد است، اسلام دین حاکمیت مطلق برهمه امور فردی، اجتماعی و سیاسی ست، یک دین و ایدئولوژی توتالیتر(تمامیت خواه)، سازمان دهنده و هدایت کننده کلیت جامعه که خواسته و می خواهد برهمه امورآن سیادت داشته باشد. حکومت اسلامی بیگانه و درستیزبا اختیار و قدرت مستقل وخود مختار مردم وتصمیم گیری آنان درتعیین سرنوشت خویش است. این حکومت تجلی ديکتاتوری مذهبی و بوروکراسی و گسترش فساد و رشوه خواری دردستگاه حکومتی و اداری ست. تلاش جناح هائی ازرژیم نیز برای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی اسلامی از بالا، نيروهای اجتماعی جديدی پديد آورده است بی آنکه رژيم حتی برای پاسخگويی به خواست ها و نيازهای آن ها برنامهای داشته باشد. شکاف بيشترميان فقر و ثروت، خودکامگی، سرکوب و کشتاردگراندیشان، روشنفکران و مخالفان سیاسی و عقیدتی، توهم بازگشت به امپراطوری و خلافت اسلامی با صدور انقلاب اسلامی، از ویژگی های ضد دمکراتیک این حکومت است.
حکومت اسلامی که خشن ترين خوانش از مذهب تشيع و اسلام تار و پودش را شکل داده و راهنمای عمل اش شده، حکومتی بنيادگرا – طالبانی و داعشی ست، و به آن بخش از آموزه های دينی وفادارانه عشق می ورزد که تبعيض وخشونت و ترور را نه فقط تبليغ و ترويج، که تقديس می کند. حکومتی که خود را حق و ديگران را باطل می داند و در راه پيروزی «حق عليه باطل» از هر وسيله ی ارهابی وارعابی استفاده کرده است. سرکوب وحشيانه ی مخالفان ودگرانديشان، (سرکوب نظامی -امنيتی، ايدئولوژيک – دينی و سرکوب نرم)، اتکا به روانشناسی اجتماعی ایجاد انفعال وهراس با براه انداختن جنگ روانی علیه سوسیالیسم ، با این هدف که جامعه به دنبال عدالت و آزادی نباشد، از ویژگی های این حکومت است. تجربه ی شکست انقلاب و پيامد های آن و نيز تبليغ های اصلاح طلبان حکومتی پيرامون خطرتغييرات ريشه ای و اساسی در حکومت و جامعه، برتشديد ترس و نگرانی ی مردم در رابطه با دست زدن به تغييرات اساسی دامن زده اند. ترس از زندان و شکنجه و اعدام، ترس ازمحروميت های اجتماعی، ترس از بروز نا امنی و هرج و مرج درجامعه، ترس از تجزيه ايران، ترس از بروز جنگ وقحطی و آوارگی و…ترس هايی هستند که عمدتاً حکومت اسلامی و پايوران اش توليد و در سطح جامعه توزيع کرده اند. در کنار اين نوع ترس آفرينی های حکومتی هنوز تاثيرات روانی شکست انقلاب و خيزش ها و جنبش های اجتماعی پس ازانقلاب بر روان جامعه سنگينی می کند. بحران بی اعتمادی ناشی از بی لياقتی ها و خطا ها و لغزش های رهبران اکثر احزاب و سازمان های سياسی و شخصيت های اپوزيسيون به کار جمعی و تحزب و سازمان يابی، و به طور کلی به اپوزيسيون واقعی حکومت اسلامی لطمه هايی جدی وارد کرده است. اصلاح طبان حکومتی نیز تلا ش کرده اند خواست تغييراساسی و بنيادی و ساختاری حکومت اسلامی را انقلاب بنمايانند و ازانقلاب نيز تصوير و توصيفی جز قهر و خشونت و خونريزی به دست ندهند.
در این میانه فقدان یک بديل فکری و سياسی ِ دموکراتيک در برابر حکومت اسلامی، بدیل متشکلی که دارای پايگاه اجتماعی نيزباشد، ازعوامل ادامه حیات حکومت اسلامی ست. در کنار فقدان يک حرکت وتشکل فراگير با پايگاه اجتماعی ضرور، آسيب شناسی فکری و سياسی خيزش ها، جنبش ها و جريان های اپوزيسيون در داخل و خارج کشور نيز نشان از ضعف ها و لغزش ها ی اپوزیسیون دارد. در مورد بدیل و آلترناتیو به نظرمن، غیراز«دموکرات بودن» هیچ مدل استراتژیک انحصاری به کار نخواهدآمد، زمانۀ «مدل» ساختن های هوائی و خودمحورانه گذشته است، زندگی و تجربه چنین حکم می کند.
شرايط خاورميانه و جهان، نيازجهان به نفت و گازايران و موقعيت جغرافيايی یا ژئو پلیتیک ايران هم به داد حکومت اسلامی رسیده اند.
ذوالفقاری: چرا در خارج از کشور که شرایط برای شکل گیری جریان و جنبشی سوسیال دموکراتیک مهیا تراست نتوانستیم یک جریان متشکل و تاثیرگذارِ سوسیال دموکراتیک شکل بدهیم؟ عوامل عدم شکل گیری چنین جریان و جنبشی به نظر شما کدامند؟ و چه راه های عملی ای برای تسریع شکل گیریِ چنین جریانی پیشنهاد می کنید؟
م.ن: پاسخ این که چرا ما نتوانستیم در خارج از کشور یک جریان متشکل سوسیال دموکراتیک سامان بدهیم را من به طورعمده درعواملی ذهنی می بینم بی آنکه بخواهم نقش عوامل عینی را نادیده بگیرم.علت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ عدم تمایل به کارجمعی و علاقه به تکروی انگارروی ژنهای ما جا خوش کردهاند. درکار جمعی ضعف داشته و داریم، و عرض کردم که این کار را بَلَد نیستیم، فرهنگ و اخلاق اش را نداریم، و این ضعف و ناتوانی فقط دررابطه با کارمتشکل و سازمانیافته در داخل کشورنیست، اختلال ها گریبان ما تبعیدیان و مهاجران را نیزگرفته اند، عمق و گسترش این ضعف ها و معایب بیش از آنی ست که تصور می شود، حتی زندگی طولانی دریک فضای دموکراتیک کم تاثیر یا بی تاثیربوده است. عمرمهاجرت و تبعید دارد به ۴ دهه می رسد وبه تجربه درمی یابیم تغییراساسی درما ایجاد نشده است.
بنابراین، به گمان من اپوزیسیونی که می باید یک جریان سوسیال دموکراتیک را درخارج از کشورشکل بدهد دچارناتوانی های فرهنگی، سیاسی و روانی ست. فرقه گرائی، خود حق پنداری، خود محوری، خوی قدرت گرا، جزم اندیشی هنوز با ما هستند. البته حکومت اسلامی هم بیکار ننشسته است، تولید و صدوراصلاح طلبان حکومتی و ایجاد توهم نسبت به ظرفیت و توانایی اصلاح حکومت اسلامی حربهاش شده است، واین غیراز صدور نفوذیهای حرفهای ست. عقب ماندن ازگفتمان آزادی، دموکراسی وحقوق بشر، محصولِ تفکر و متدولوژی پیشامدرن، بینش اسطوره ای و قرائت های استالینی و شبه استالینی ازسوسیالیسم و معرفت شناسی و سیاست، هنوزمانع تعاون و تفاهم اجتماعی ماست.
با این حال همانگونه که تاکید کردم نمی توان دست روی دست گذاشت، باید شروع کرد، البته باید پیشتر شروع می کردیم، اما هیچگاه برای شروع مبارزه و فعالیت درراه آزادی و عدالت دیر نیست.
در خارج ازکشوردرکنار تبلیغ و ترویج باورو ایده سوسیال دموکراسی وشناساندنِ بیشتر آن به ایرانیان، به ویژه به نسل جوان، می باید در راستای شکل دادن یک حزب سوسیال دموکرات قدرتمند حرکت کرد. دراین مسیرهمکاری و همیاری و حضورهمه شخصیت ها، جریان ها و گروه های سوسیال دموکرات ضروری ست. بدون این مجموعه جریانی تاثیر گذار و قدرتمند شکل نخواهد گرفت. موفقیت در این راه به کیفیت و کمیت افراد شکل دهنده این حزب، کیفیت رابطه این افراد با جریان های سیاسی موافق و مخالف، سطح رابطه با گروه های اجتماعی و جریان ها و محافل سوسیال دموکراتیک درداخل کشور بستگی خواهد داشت.
به نظرمن این گام های عملی باید برداشته شوند:
۱- کارنظری و سیاسی با هدف شناخت و شناساندن سوسیال دموکراسی، به عنوان یک آلترناتیو نظری، سیاسی و سازمانیِ راه گشا.
۲- شناخت و شناساندن ضعف ها و لغزش های سوسیالیسم، سوسیال دموکراسی، سوسیالیسم دموکراتیک با اتکا به تجربه های تاریخی و امروزین.
۳- تلاش در جهت گردآوردن سوسیال دموکرات ها دریک تشکل فراگیر با چشم انداز برپائی یک حزب سوسیال دموکرات.
۴- سامان دادن تشکل های دموکراتیک و صنفی در میان گروه های مختلف اجتماعی.
۵- تلاش درراستای سازمان دادن یک تشکل فراگیر دموکراتیک حول خواست های دموکراتیک.
۶- تقویت رسانه های اپوزیسیون وبرپائی رسانه هائی جهت تبلیغ و ترویج سوسیال دموکراسی.
۷- همکاری گسترده با محافل و جریان های دموکراتیک جهانی.
***
آرزوی سوسیال دموکرات ها همبستگی و روابط سازنده در میان مردم، و درهمه ابعاد آن است. نباید از تکرار آنچه هدف سوسیال دموکرات هاست غافل شد، هدف: «داشتن جامعه ای است آزاد از سلطه گری و سلطه پذیری، جامعه ای بدون تمایزات طبقاتی، جامعه ای بدون جداسازی های نژادی و مذهبی و یا قومی، جامعه ای بدون پیشداوری و تعصب و تبعیض، جایی که به حضورهمه نیازهست و برای همه جا هست، جایی که هر کس حق مساوی و ارزش مساوی دارد، جایی که هر کودکی بتواند رشد کند و انسان بالغی بشود مستقل وآزاد، جایی که هر کس آزاد است بعنوان یک فرد مستقل رشد و پیشرفت کند و نیز آزاد است در همکاری برابر و وفادارانه با دیگران برای یافتن بهترین راه حل ها برای مشکلات اجتماعی تلاش کند و ارایه طریق نماید.»