آیا امروزه سیاست کار آفرینی به عنوان روی دیگر معضل بیکاری میرود تا از دغدغههای بدوی دولتها محسوب شود؟ به راحتی میتوان گمانه زنی کرد که با توجه به گسترش لگاریتمی روباتیزه شدن کارها و پیشرفت با شتاب تر هوش مصنوعی و به دنبال آن گسترش معضل بیکاری بین نیروهای کار به عنوان معضل اصلی، بدوی بودن دغدغهٔ کارآفرینی به شکل سنتی خود هر چه بیشتر به نمایش گذارده میشود.
اما قبل از رسیدن جامعه به چنین حالتی یعنی در زمان کنونی هم وقتی که کارکنان به خاطر مثلاً تعویض شغل یا بیماری، موقتاً بیکار میشوند و یا به دلایلی دیگر مثل فقدان اندازهٔ کافی فرصت کاری برای همگان، طی مدتی طولانیتر درگیر بیکاری میشوند آنوقت بایستی بیکاران چه بکنند؟ آیا ناگذیرند مانند کشورهایی که بر اساس ساختار سرمایه داری کهنه اداره میشوند به کارتن خوابی نزول پیدا کنند؟
تجربههای پیشرو نشان داده که یک رفاه اولیهٔ سخاوتمندانه جهت تأمین اولیهٔ همگان همانند کشورهای نوردیک بایستی وجود داشته باشد. پشتیبان چنین سیاست رفاهیی هم رشد لگاریتمی ثروت و مالکیت تولیدات در دنیاست که امروزه متأسفانه در چنگ کسر قلیلی از جمعیت آن است و احتیاج مبرم است تا عادلانهتر توزیع شوند.
اولین قدم در این راستا «سوسیال دموکراسی» است که به عنوان «سرمایهداری آدم محورانه» و یا «سرمایهداری مدرن» توسط سیاست «توزیع مجدد» خود امکان حمایت از بخش نیازمند به کمک در جامعه را، اعم از افراد و یا بخشهای تجاری بوسیلهٔ مالیاتهای عادلانه و تصاعدی، متناسب با درامدی که اشخاص حقیقی و یا حقوقی از جامعه دارند، به عنوان پرداخت یک حق بیمه در جهت ایجاد امنیت حال و آتی خود و جامعهای که با کثرت خود امکان سودآوری و رونق کسب و کار آنها را فراهم ساخته و همچنین از مصرف کنندگانی که امکانات مصرف خود را مدیون آن جامعه هستند، میسر میسازد.
سیاست «توزیع مجدد» موجب بازخورد ثروت و سرمایه از بخشهای مرفه به سمت بخشهای فرودست میشود و جامعه با برقراری یک نوع تراز، «برابری عملی» را برای اعضاء خود فراهم میآورد. در حقیقت بخش ثروتمند که از طریق عرضهٔ کالا و یا خدمات خود برای کثرت جامعه به ثروت خود دست یافته، به موازات مخارج تبلیغات برای کالا یا خدمات خود، توسط بازخوردی که به بخش فرودست جامعه میرساند، مبلغی را هم در تقویت «زمینههای مصرف» کالا و خدمات خود در جامعه سرمایه گذاری میکند. از دیدگاهی دیگر هرکه مالیات میهد در ایجاد یک صندوق بیمهٔ همگانی با پشتوانهٔ امکانات و اعتبار دولتی مشارکت میکند که به غیر از جنبههای آنی آبادانی جامعه، در روز مبادا به داد همهٔ اعضاء جامعه هم میرسد.
دومین قدم در این راستا «تعاونیهای کارگری مردم سالار» هستند که توسط سیاست «توزیع مردم سالارانهٔ مالکیت تولید» به جای سرمایه داران کلان، کارکنان بنگاهها و مردم عادی را مالک تولیدات و روباتهای مشغول به کار در آنها میکنند. بدین جهت احتیاج است سازمانی دولتی ایجاد شود که یا خود بنگاههای سودآور تعاونی بنا میگذارد و یا بنگاههای سودآور موجود را خریداری نموده و به تعاونی تبدیل میکند. این سازمان در صورت «بنیادگذاری» بنگاههای تعاونی، به عنوان رقیب کارفرما دست به استخدام افراد بیکار زده ولی سهام تعاونیها را طی سهمیههای محاسبه شدهای هم به استخدام شدهگان و همچنین طی درصدی سهمیهٔ خاص به دیگر شهروندان غیر شاغل در آن بنگاهها میفروشد. در صورت «خریداری» بنگاههای سود آور قبلاً موجود، آنها را به تعاونی تبدیل کرده و سهام تعاونی را طبق همان سهمیههای محاسبه شده به کارکنان موجود و همچنین به مردم عادی میفروشد.
جهت این کار لازم است دولت وامهایی سهل و ارزان با بهرهٔ اندک برای خریداران سهام فراهم آورده و اقساط این وامها را ماهیانه به همراه مالیات، از درآمد خریداران سهام وصول نماید. بدین ترتیب کارکنان این تعاونیها اعم از بیکاران استخدام شده و یا کارکنان حاضر با دریافت دستمزد مورد توافق اتحادیههای کارگری و همچنین شراکت در سود بنگاهها به پرداخت کنندگان با ثبات و بلند مدت مالیات بدل خواهند شد.
این قدمها باعث میشوند همگان منجمله دولت پول بکارند و پول هم برداشت کنند بدین ترتیب که موتور جامعه با پول روغنکاری شده و لذا بازار مصرف که نمادی از رفاه همگان است و رابطهٔ مستقیمی هم با رونق بازار و گرمی کاسبی بنگاهها دارد بطور فزاینده رشد کرده، فقر امحاء گشته، کشور دارای یک رونق پایهای و نسبتاً خودکفاتر میگردد. در نتیجه جامعهای مرفه و سخاوتمند خواهیم داشت که با تزریق پول، هم از طرف مالیات دهندگان و هم از طرف دولت، در مقابل قدرت پول واکسینه شده و به جامعهای چشم و دل سیر بدل میشود. جامعهای تأمین که در آن ارزشهای آدم محورانه یا هومانیستی به طور خودکار به جای حکمفرمائی پول و سرمایه، رخصت تکیه زدن بر ردههای ارزشی نخستین آن را بدست آورده و آدمیت جایگاه واقعی خود را پیدا خواهد کرد.
ضمن این که وقتی هم که جامعهای با رفاه خو گرفت تمایل به درگیری در دردسرهای مربوط به روابط مشغله برانگیز تشکیل خانواده هم در آدم شدت خود را از دست میدهد و این خود، ترازی را در مسئلهٔ ازدیاد جمعیت موجب میشود. البته در اینجا لازم است یادآور شد اصولاً زحمت و رنج دلیل ارزش آدمی نیست. جانی که در عذاب است معمولاً خود نشانی از خوب کار نکردن خرد دارد اگر تندرستی، معیشت و مسکن آدم مهیا بوده باشد. حالا این عذاب را «ارزش» متصور شدن دیگر نهایت عامیت گری است. مسلماً آدم به خاطر اندیشمند بودنش است که ارزش و شرافت ذاتی دارد و تنها لازم دارد بتواند روی دیگر اندیشمندی را که معضل توهم باشد مدیریت ذهنی کند تا به دام رنجهای روانی و همچنین عامیت گری و عامیت گرایی نیفتد. این یعنی آدمی کامل محسوب شود.
بیشتر بدانید: کار کردن سخت است، سوء استفاده زیاد
بیشتر بدانید: سوسیال دموکراسی ایرانی
سیاست «توزیع مجدد»:
سیاست «توزیع مردم سالارانهٔ مالکیت تولید»: