پارسا از ریشۀ پارس میآید و پارسائی شیوۀ ایرانیان باستان بوده است. پادشاهان ایران قبل از اسلام خصوصاً کورش کبیر و داریوش بزرگ نمودار بارز پارسائی بودهاند. از عبارت اَشائی بعنوان مترادف پارسائی هم استفاده میشود که به معنای همگام وهمراه اَشا میباشد. اَشا به معنی راستی، بیان کنندهٔ هنجار هستی و همچنین یک هدف به نهایت تکامل یافته و ایدهآل است. پارسائی یا اشائی با زهد مذهبی تفاوت دارد. زاهد مذهبی در پی اجرای اعمال و مراسمی مذهبی است که امروزه بیشتر مورد سئوال قرار دارند و همچنین به دنبال معامله صواب و گناه با یک نیروی برتر بواسطهٔ چشم داشت به پاداش او یا ترس از عذاب وحشتناک اوست ولی پارسا در پیروی از اصالت انسانی، اگر عمل خیری انجام میدهد بدون طمع به پاداش و تلافی است چرا که او یک آزاده است و چون ذاتاً خیر است شری از او سر نمیزند. او بعنوان انسانی ایدهآل از جهان بزرگتر است و چیزی نمیتواند او را بگیرد و همچنین هیچ توهمی نمیتواند ذهن او را اشغال کند، چون او بر فکر و احساسات خود کنترل دارد، گله وار و بی اراده دنباله روی آنها نیست و در نتیجه ذهنش آزاد و پیوسته در تعادل روانی قرار دارد.
شخص پارسا بزرگتر از دنیاست و زمانی که از لذائذ دنیا بهره می برد بزرگتر از آنها باقی میماند و گرفتار آنها نمیشود و به یک چشم به هم زدن ترک همۀ آنها را میگوید و وابستگی به آنها ندارد. او تعدی به کسی نمیکند و به دیگران منجمله حیوانات و محیط زیست صدمه نمی رساند. یک پارسا تا سر حد ممکن انسانی بی نیاز است، او یک «خودآمده» است و بدینرو به راحتی می توان ادعا کرد که زهد مذهبی تقلیدی نااصل از پارسائی است چون زهد مذهبی سرکاری و بدلی است اما پارسائی یا اشائی گوهر ناب است.
کلید رمز پارسائی در نظارت و تسلط بر فکر و احساسات قرار دارد و این یعنی مسلط بودن ضمیر خودآگاه انسان پارسا بر ذهنش. البته شاید اذعان شود که منشأ احساسات نیز در قوۀ اندیشه قرار دارد در حالی که احساسات نیز به نوبۀ خود تولید اندیشه میکنند، پدیدهای که همانند یک دایرۀ مینائی میماند که در آن فکر و احساس علت و معلول یکدیگرند، دایره ای که باید در اختیار آدمی قرار گیرد و این چیزی است که زمان میبرد و از این ره رو آدمی در صبوری نیز ورزیده میشود.
اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک از زمان باستان در فرهنگ پارسا دوست و پارسا پرور ایرانی وجود داشته است و اصولاً ایرانیان و حتی همۀ انسانها برای پارسائی احترام ویژهای قائل هستند چون پارسائی مترادف است با ویژه گی بی نیازی که هدف همۀ انسانها است و از اینرو به راحتی میتوان ادعا کرد که آدمی ذاتاً پارساست. انسان پارسا در حداکثر ممکن بی نیازی سپری میکند. او حتی احتیاج به بهانهای برای زیستن و صبح از خواب بیدار شدن ندارد چون که او تنها و تنها در تعادل روانی به سر میبرد، چیزی که از همۀ نظرها مقرون به صرفه است و از اینرو پارسا به سادگی و خلاصهگی عادت دارد.
پارسائی امری است که هر کس باید برای آن بالغ شود و از درون به سمت آن رشد کند و اینجاست که اهمیت یک رفاه همگانی همانند رفاه همگانی کشور سوئد مشخص میشود چرا که کمک بزرگی خواهد بود تا همگان امکان آنرا داشته باشند و فرصتی پیدا کنند تا به خود آیند و در راستای پارسائی بالغ شوند و رشد کنند و از این ره رو است که پارسائی همگانی از ریاضت های مذهبی فاصله میگیرد و بی نیازی را از راه تأمین همگانی جستجو می کند. پارسائی همگانی به قول عامیانه «بی مایه فتیر است» و به سرمایه گذاری دولتی به شکل رفاه همگانی همانند کشورهای اسکاندیناوی نیازمند است. زمانی که آدمی از هر لحاظ تأمین باشد وآزادی های فردی و اجتماعی داشته باشد خواه نا خواه این اطمینان و مجال را مییابد تا با خودش مواجه شود، ساختار دایرۀ اندیشه و احساسات خود را بشناسد و آنرا در اختیار خود درآورد و به آزادگی و یا پارسائی دست یازد. مهمی که به راستی میتواند رسالت تک تک افراد بشر محسوب شود و هدف اصلی زندگانی ایشان قرار بگیرد البته اگر امکان آنرا بیابند. در زمان هخامنشی هم برای رفاه مردم سرمایه گذاری میشده است کما اینکه مطابق با گل نوشتههای پیدا شده در تخت جمشید و یا پارسه، در زمان ساخت تخت جمشید سرکارگری که یک بانو بوده در زمان مرخصی حاملگی از حقوق و مزایای ویژه بهره میبرده است.
انسان فقط از غرایز اولیه تشکیل نشده بلکه غریزهٔ تمایل به پارسائی یا بینیازی و یا بزرگتر از دنیا بودن وخصائص دیگر انسانی مانند همبستگی و همدردی را نیز داراست که بعد از تأمین غرایز اولیه رو خواهند آمد و به واقعیت خواهند پیوست. شما نمیتوانید هویجی را بالا نگه دارید و از انسانهای محتاجی که از سر و کله هم بالا میروند تا آن هویج را به چنگ بیاورند توقع همبستگی و همدردی و بروز دیگر خصائلی که انسانی شناخته شدهاند را داشته باشید.
در سرمایهداری کهنه که شگردش نمایش هویجهای گوناگون است میلیونها نفر باید تن به هر شرایطی بدهند و نهایتاً فدا بشوند تا عده معدودی به کامیابی برسند. در یک چنین سیستمی کیفیت نابرابری خیلی ناهنجار است و درصد ظلم بسیار بالاست. البته موفقیتهایی هم در سیستم سرمایه داری کهنه بدست میآید ولی ارزش آن نابرابری های بدون هنجار و آن ظلمهای توانفرسا را ندارد. مگر آن اکثریت بیسرمایه یا کم سرمایه چند دفعه عمر میکنند که سالهای طولانی تن به هر ذلتی بدهند، روزی شانزده ساعت و بیشتر کار کنند و در انتها هم اگر جان سالم به در بردند با بیماریهای ناشی از کار زیاد و توانفرسا، در خود گم کردگی، بیاطلاعی و بیدانشی و کلی قرض و قله چشم از دنیا ببندند؟ بی عدالتی ناهنجار، نابرابریهای فاحش، از هم گسستگی و عداوت تودهٔ مردم نسبت به هم، جرم و جنایت رو به فزونی، فساد اقتصادی گسترده و درصد بالای فحشا به جهت نیاز مالی همه نتایجی از اقتصاد سرمایه داری کهنه هستند. علاوه بر این، فشارهایی که به محیط زیست هم میآید حساب هستند. فشار بی قاعده و روزافزون بر ذخایر طبیعی موجب تحلیل رفتن زودتر از موعد آنها میشود و انتشار بی رویۀ گازهای گلخانهای معظل آب و هوا را جدیتر میسازد. از سوی دیگر ضررهای یاد شده و ایراد ساختاری در سیستم سرمایه داری کهنه باعث میشوند موفقیتهای این سیستم ناپایدار و مقطعی باشند و هر چند گاه با بحرانهای عمیق و ویران کننده همراه باشد و عدهٔ زیادی را به ورطهٔ نابودی بکشاند.
در یک جامعهٔ سرمایداری کهنه فرصتها برابر نیستند و تنها تلاش زیاد ملاک کامیابی نیست. هرکس سرمایهاش بیشتر و آشناهایش و یا پارتیهایش بیشتر باشد، موفقتر است، در حالی که نابرابری ناهنجار است و عدهٔ زیادی محتاج احتیاجات اولیهٔ خود هستند. آنچه که تلاش زیاد برای موفقیت نامیده میشود ترفندی است برای پر زرق و برق کردن و قیافه حق به جانب گرفتن در راستای استسمار تا لب مرگ اکثریت بیسرمایه. روزی شانزده ساعت و بیشتر مجبور به کار بودن فرصتی برای چیزهای دیگر منجمله آشنائی با خود، کسب اطلاعات و یک زندگی انسانی باقی نمیگذارد. تازه این وضع شاغلین است. عده زیادی به عنوان بیکار باید فدای مانور سرمایه بشوند تا هر وقت سرمایه اراده کرد وتحت هر شرایط نابرابر وذلت باری که خواست گرسنهٔ کار باشند.
یک سیستم سوسیال دموکرات مثل سیستم کشورهای اسکاندیناوی که سیستمی مدرن و نوظهور است، آن موفقیتهای سرمایه داری کهنه را بطور معقول و پایدار و با در نظر گرفتن جنبههای زیست محیطی شامل میشود، در عین حالی که سلامت، رفاه، بهره وری از دانش و اطلاعات و خلاصه خوشبختی آن اکثریت بیسرمایه و یا کم سرمایه را هم تضمین میکند و موجب میشود فرصت آن را داشته باشند تا به خود آیند، خویشتن خویش را پیدا کنند و به انسانیت یا پارسائی همگانی دست یازند. دولت موظف است یا برای شهروندان کار ایجاد کند، کاری با دستمزد مکفی و شرایط و مزایایی که مورد تأیید سازمان سراسری اتحادیه های کارگری باشد و یا اینکه مخارج زندگی آنها را اعم از اجاره خانه، معیشت، پوشاک و ایاب ذهابشان را تحت عنوان حداقل استاندارد رفاهی بپردازد. کسانی هم که به دلایلی مثل بیماری بطور موقت و یا طولانی مدت تر قادر به کار نیستند باید شامل این پوشش گردند. نظامی که بر مبنای سیاست توزیع مجدد ثروت از طریق سیستم مالیاتی میسر است.