گسترش بیائید بگوییم اتحادیهٔ ایران در زمان داریوش بزرگ و کلاً در دوران هخامنشی به عنوان تنها دوران پادشاهان حرفهای تاریخ که افتخاراً ایرانی هم بوده است تنها بر اساس توسعهٔ قدرت شخص پادشاه و ارضاء خودخواهیهای نفسانی او نبوده است، چیزی که احتمالاً توسط کهننگاران هلنی و طرز فکر و شخصیت هلنی شرح شده و به دست ما رسیده است. بلکه فلسفهٔ پشت آن از میان برداشتن ارتشهای متعدد از طریق اتحاد بین آنها بوده تا وجود ارتشهای مختلف باعث رویارویی و جنگ بین ایشان نشود و بدین ترتیب هم کارآیی آنها صرف برقراری صلح و امنیت شود و هم در مخارج نظامی صرفهجویی گشته تا ماه عسل آن خرج رفاه و آبادانی گردد.
بنا به گواهی گلنبشتههای یافته شده در پارسه (تخت جمشید) که حاکی از پرداخت دستمزدهای مکفی و دیگر رسیدگیها به مردم هست جذابیت ملحق شدن به اتحادیهٔ هخامنشی در رفاه مردم، آبادانی داخل قلمرو و امنیت حاصلهٔ داخل این قلمرو بوده است و بدین اتکا قبل از هرگونه تسلط نظامی، رایزنی با بزرگان ملل خارج از این قلمرو صورت میگرفته و آنها دعوت به اشتراک در رفاه، آبادانی و امنیت هخامنشی میشدند و با نفوذ بر بیشتر بزرگان آنها، ملل خارجی جذب قلمروی هخامنشی میشدند که سپس با تسلط نظامی هخامنشی حالت رسمی به خود میگرفته است. معمولاً هم همان دولت محلی قدیمی آن منطقه سر کارش ابقاء میگشته است.
دوست دارم یادآوری هم بکنم، در زمان باستان واحد سیاسی منسجمی به نام دولت یونان وجود نداشته است بلکه مردمان و فرهنگ هلنی وجود داشته که مثل طوایف ترک جنگجو بوده و همیشه بین شهرهای مختلف هلنی نشین جنگ برپا بوده است. سیستم هخامنشی ایشان را در ارتش خود به کار گرفت تا اینکه آنها به مرور در دستگاه هخامنشی نفوذ پیدا کرده و بعد از حدود دویست سال و با تبانی با اشراف، خود هخامنشیان را طی شورش مکدونیان که از مردم هلنیتبار بودند ساقط کردند. درست مثل ترکان غزنوی که بعدها توسط نفوذ نظامیی که در دستگاه سامانیان پیدا کرده بودند خود سامانیان را ساقط کردند.
البته اسکندر مکدونی به جنایت و خرابی دست زد که تقریباً بلافاصله هم حذف شد اما با شورش او سیستم سلحشورانه رسمی شد و میشود گفت از آن به بعد تا پایان دوران پهلوی اول، حکومت نظامی سلحشوران جای شهریاری مردم پرور هخامنشی را گرفت. پهلوی دوم مدنی تر بود و با نفوذ ابر قدرت آن زمان یعنی انگلیس و نه قدرت نظامی خودش روی کار آمد که او هم با انقلاب ادامهٔ مشروطه ساقط شد. انقلابی که توسط مذهبیون و به اتکاء چماقداران و جنایتکاران هیئتی ربوده شد و شاید بعد از آنها اتحادیهٔ هخامنشی با تکیه بر رفاه و آبادانی و لذا امنیت اینچنینی و نه تنها نظامی، دوباره پس از بیش از دوهزارو سیصد سال، توسط شهریاران نهایی یعنی خود مردم برقرار شود.
امروزه تمرکز قدرت نزد تنها یک نفر یا یک گروه یعنی فساد. چه شاه، چه شیخ، چه شهردار، چه شورای سلطنت یا هر نهاد دیگری که میخواهد باشد. بایستی راهکاری را ابداع کرد که قدرت و تصمیمگیری تا حداکثر ممکن به آحاد مردم و آنجا که چارهای نیست (به طور صرفه جویانه) به نمایندگان انتخاب شده توسط مردم واگذار شود. چنین چیزی در دنیای امروز با توسل به امکانات کنفرانس، رأیگیری، هماهنگی و غیره که رایانهها به دست میدهند به راحتی ممکن است.
کلمهٔ رمز «توزیع، توزیع و توزیع» است، چه اطلاعات چه تصمیمگیری و چه امکانات. بدینترتیب مقامات تنها توزیع کنندگان این موارد هستند و در حین داشتن اختیاراتی محدود حق اعمال نظر شخصی نخواهند داشت. ایشان تنها خدمتگذارانِ توزیع کننده بر اساس تصمیمات مردم و نمایندگانشان هستند، همین.
راهکار، فقط شهریاری مردم (دموکراسی) است و بس. رأی مستقیم مردم، نظارت مستقیم مردم و اجرای مستقیم بهدست مردم و بعد صرفهجویانه نمایندگان مردم تا هم فساد کاهش یابد، هم آبادانی بهسرعت اجرایی شود و هم سیاست توزیع قدرت و ثروت محقق گردد. الیتوکراسی، پلیتشنوکراسی، اریستوکراسی یا کرسیه انحصاریه هر اقلیتی تحت هر نامی تنها فساد برانگیزند و نهایتاً هم با شکست مواجه خواهند شد.
دید معمول در مورد جنبهٔ رهبری مردم هم با به میان آمدن عصر اطلاعات و امکانات اینترنتیه اطلاع رسانی مثل شبکههای اجتماعی حالا دیگر دگرگون شده و چون سابقهٔ قبلی نداشته تازه در آستانهٔ جا افتادن برای همگان است. اکنون شمار مردم میتوانند به هر تعدادی هم که باشند توسط امکانات رایانهای با هم تماس برقرار و شُور کنند. در ثانی اطلاعات خیلی از آحاد مردم هم بواسطهٔ همین امکانات اگر بیشتر از رهبران سابق نشده باشد کمتر از آنها هم نیست. بنابراین مردم دیگر به تصمیم گیرنده احتیاجی ندارند بلکه تنها احتیاج به هماهنگ کننده هست که این امر هم میتواند تا بخش وسیعی به الگوریتمهای رایانهای سپرده شود تا دورهٔ نوینی از دموکراسی یعنی دموکراسی مستقیم متبلور و مردم ظهور کنند.
بدین ترتیب رئیس شهریاری بایستی خود مردم باشند ولی تا به امروز رئیس شهریاری یک کشور مستقل در حالی که در یک ساختار جمهوری «رئیس جمهور» نامیده میشد، در یک ساختار شاهنشاهی نام «شاه بانو» یا «شاه» به ایشان اطلاق میگردید. اگر چه ایدهٔ یک شخص اشرافی با یک زندگی مجلل در زمانی که جوامع مدرن در تلاش برابرسازی هرچه بیشتر جامعهٔ خود هستند یک ایدهٔ واپسگرا و اسراف گونه بنظر میرسد، داشتن یک نمایندهٔ کل که به سبب محبوبیت نزد مردم که در دیدگاههای همگانی متحد کنندهٔ آنها باشد و همچنین به صورت تشریفاتی نمایندگی کشور را در روابطی طولانی مدت بین سرشناسان کشورها بعهده بگیرد، امری در خور توجه بنظر میرسد. حال اگر یک شخص شاه بانو یا شاه برای مدتی که درصد مشخصی از مردم و نمایندگان قانونی آنها درخواست تعویض او را یا فرزندش را ندارند با داشتن یک زندگی کاملاً معمولی و در بین مردم این نقش را پر کند میتواند این تناقض را کمتر نماید.
«شاه بانو» یا «شاه» یعنی محبوب همه. در مصر میگفتهاند «عزیز» (Isis) (عزیز مصر). مقصود انتخاب زن محبوب و مرد محبوب مردم است لذا لزومی هم به نظر نمیرسد که شاه بانو و شاه حتماً یک خانواده را تشکیل دهند و همسر یکدیگر باشند. حتی هر منطقهٔ عمده میتواند برای خود یک محبوب خانم و یک محبوب آقا انتخاب نماید. ضمن اینکه زن و مرد محبوبی هم در سطح کل کشور انتخاب شده و یه عنوان «شاه بانوی شاه بانوان» و «شاه شاهان» معرفی میشوند.
اگر کمی راحتتر بگیریم و به جای محبوب همه، کاندیدای با اکثریت رأی را با توجه به نائل شدن یک میزان حداقل تصویب شدهٔ خاص، به عنوان شاه بانو و شاه انتخاب کنیم، هر زمان که ۵۱٪ مردم به انتخاب محبوبی نوین رأی دهند وقوع انتخابات شاه بانو یا شاه مربوطه در آن منطقهٔ خاص قطعی خواهد بود. این بدین معنی خواهد بود که اینگونه انتخابات در هر منطقه مستقلانه انجام میپذیرد و بنابراین ممکن است یک منطقه در طول یک زمان واحد چندین محبوب تعویض کرده باشد در صورتیکه در منطقهٔ دیگری محبوبهای قبلی همچنان عنوان خود را حفظ کرده باشند و یا حتی یک منطقه به انتخاب هیچ محبوبی دست نیافته باشد.
پس اگر امروزه شاه بانو و شاه همانند یک رئیس جمهور توسط مردم «انتخاب» شوند، در صورت اقبال مردم ممکن خواهد بود بتواند مدتی طولانی تر از یک رئیس جمهور، حتی شاید برای تمام طول عمرش در این منسب ابقا شود و فرزندش را نیز نامزد جانشینی خودش کند تا اگر درخواست اکثریت مردم نبود که شاهی جدید انتخاب شود مقام سلف خود را حفظ نماید. شاهبانو یا شاهی که وجودش رابطهٔ مستقیم با محبوبیت و مقبولیتش بین آحاد مردم دارد. این محبوبیت امری کلیدی در این رابطهٔ عاطفی بین مردم و محبوبشان محسوب میشود. تنها کسانی که دارای محبویت کافی در بین مردم هستند میتوانند شاهبانو یا شاه باشند. نقش ایشان تشریفاتی بوده ولی می تواند نقش الهام بخشی به مردم و یک میانجی، چه در روابط داخلی و چه در روابط خارجی را ایفاء کند، اما با رعایت این اصل که حرف اول را همیشه رأَی مردم و بعد از ان مصوبات نمایندگان آنان در شورای مربوطه میزنند.
در اتحادیهٔ نوین ایران با مهیا کردن یک حداقل استاندارد رفاهی سخاوتمندانه برای همگان و اصل و مرجع قرار دادن دیدگاهها و رأی مردم، در اصل این مردمند که به شهریاری میرسند ولی در عین حال آنها به غیر از نمایندگان شوراها، شاه یا شاهبانوئی را هم انتخاب میکنند که به خودی خود قدرتی ندارد ولی میتواند توسط اقبالی که مردم به او دارند برای مردم الهام بخش باشد و با نفوذ بر رأی مردم نظرش را عملی سازد و در اصل مردم را در راه دیدگاههای عمومی متحد کند. به عبارت دیگر اگر شاهبانو یا شاه، شاه واقعی مردم باشد میتواند بر رأی مردم تاثیر بگذارد و از این راه نظرش را نفوذ دهد وگرنه خود اختیارات قانونی ندارد اگرچه مأموریتهای تشریفاتی می تواند به او محول شود.
ایران بعنوان اولین امپراتوری جهان، شهریاری شاهنشاهی را از کورش بزرگ و داریوش کبیر به ارث برده است و شاهان قبل از انوشیروان ساسانی در ایران سمبلی از پارسائی و جوانمردی بودهاند و در صورت مردمیتر شدن دوبارهٔ سیستم شاهنشاهی میتواند شکل مؤثری برای وحدت ملی و همچنین نمایندگی شهریاری در اختلافات داخلی و یا خارجی از طریق نمایندگی با سابقهای به مدت طولانیتر در بین سرشناسان داخلی و خارجی باشد.
شهریاری در اتحادیهٔ نوین ایران ساختاری است حزبی-پارلمانی و در حد امکان ساده شده، شبیه شهریاری سوئد، بدین معنی که احزاب به انتخاب مردم وارد شوراها و منجمله مجلس میشوند. حزب یا ائتلاف احزاب متحدی که اکثریت کرسیهای مجلس را بدست آوردهاند دولتی را تشکیل میدهند که نخست وزیر آن رأس هیئت مدیرهٔ حزبی خواهد بود که بیشترین آراء مردم را بدست آورده است. این نخست وزیر نیز وزرای خود را از میان اعضای حزبش و یا در صورت ائتلاف چند حزب، به تناسب آراء بدست آوردهٔ هر حزب، از اعضای آن احزاب هم بر میگزیند.
دولت در اتحادیهٔ نوین ایران ناظر و تأمین کنندهٔ شهریاریهای شورائی – محلی و خود مختاری است که طی آن ایران به شوراهای کوچک کوچک محلهها تقسیم میشود تا شور برای همگان عملی و میسر شود. سپس نمایندگان منتخب شوراهای پائینتر اعضای شوراهای بالاتر را تشکیل میدهند تا برسد به شورای کل یعنی مجلس. هر یک از این شوراها نقش مجلس محلی را ایفا میکنند. هیئتی انتخابی توسط اعضای هریک از این شوراها که وظائف اجرائی دارند نیز نقش دولت محلی را ایفا میکنند.
در شهریاری مردم اگر مدیریت کشور را بدون در نظر گرفتن بخش قضا به دو بخش عمدهٔ ۱) تصمیم گیری و ۲) اجرائی تقسیم کنیم هر دو بخش در درجهٔ نخست تا حداکثر امکان به خود مردم و سپس صرفه جویانه به نمایندگان منتخب آنها واگذار میشوند. دولت در این شهریاری تنها زائدهای است هماهنگ کنندهٔ عمده و توزیع کنندهٔ امکانات بر مبنای تصمیمات مردم و نمایندگان آنها البته با اختیاراتی محدود. بدین ترتیب اعمال نظر از طرف وزرا غیر قانونی و خلاف محسوب خواهد شد.
در اتحادیهٔ ایران، سیاست توزیع مجدد که سیاستی سوسیال دموکرات است نقشی اساسی ایفا میکند و در آن دولت و شهریاریهای محلی یا کار با دستمزد و مزایای مکفی و مورد تأیید اتحادیه های کارگری برای شهروندان ایجاد می کنند و یا این که مکلفند به شهروندانی که به هر دلیل موقت یا دائم قادر به تأمین زندگی خود بدست خود نیستند حقوق ماهانهٔ شهروندی در حد یک حداقل استاندارد رفاهی مطلوب پرداخت نمایند و ایشان را از مزایای کامل مسکن، تحصیل رایگان، مراقبت های بهداشتی و کهن سالی و غیره برخوردار نمایند.
اگر ایران بتواند در مردمسالاری، رفاه همگانی مردم و آبادانی شهرداریها به یک الگو تبدیل شود میتواند با دعوت به اشتراک در چنین ساختاری و البته اتحاد ارتشهای کشورها جهت منتفی شدن تهدیدات نظامی، جذب دیگر ملیتهایی که اکنون کشورهای مستقلی را بیرون از کشور فعلی ایران تشکیل میدهند، در راستای گردهمآوری ایران بزرگ باستانی ممکنتر و به پدیدهای عملی و سازنده تبدیل نماید. به عبارت دیگر ایجاد اتحادیهٔ ایران در ارتباط است با آمادگی برای سیاست خارجی آیندهٔ ایران در راستای جلب کشورها و عملی کردن الحاق آنها به اتحادیهای بزرگ، قدرتمند و متضمن صلح همگانی برای بازیابی ایران بزرگ باستانی و در صورت امکان بسط و گسترش اتحادی وسیعتر از آن.
این اتحاد که احتمالاً به زمانی نسبتاً طولانی نیازمند است تصور میشود لازم باشد طی دو مرحله صورت پذیرد. در مرحلهٔ اول با الهام از اتحادیهٔ اروپا، کشورها به تشکیل یک اتحادیه با ایران فعلی دعوت میشوند که طی آن نمایندگان همهٔ طرفها یک مجلس واحد و در نتیجه یک دولت واحد را شکل میدهند و پس از هماهنگیهای لازم بین کشورهای این اتحادیه که مسلماً زمانی به درازا میکشد، در مرحلهٔ نهایی به صورت یک واحد سیاسی-نظامی منسجم درخواهند آمد. مسیری که پتانسیل راه حل بسیاری از تنشهای موجود منجمله مسئلهٔ کردها، اسرائیل – فلسطین و غرب – روسیه را در بر خواهد داشت.
پیش به سوی زمینی بالاخره متحد، آزاد، آباد و عاری از فقر و جنگ و خشونت!
میتوان گفتار شما را با پادشاهی پارلمانی سنجش کرد که کاملا موافقم
آیا شما هم چین پادشاهی را در شخص پدر آریامهر ندید؟
تحصیل رایگان
بهداشت رایگان
سهام گرگران در سود کارخانه ها
مبارزه با فئودلیسم(اصلاحات
ارضی)
و از همه مهمتر
ارزش برابری زنان و مردان جامعه.
گرامی در اینکه اوضاع اقتصادی و آزادی های فردی بهتر بودن تصور کنم جای کمتر بحثی وجود داشته باشه ولی فکر کنم شما هم تصدیق می کنین آنچه که اینجا اومده سر سوزنی با اوضاع زمان شاه فقید فرق میکنه.
نظام پادشاهی یک نظام واپس گراست که مهمترین و بارزترین خاصیت آن این است که در هر لحظه بیشترین پتانسیل را برای ایجاد یک حکومت دیکتاتوری دارا می باشد القابی مانند اعلی حضرت و علیا حضرت و …. زمینه ساز همین عامل خواهند بود مشروعیت یک حکومت تنها از جمهور مردم حاصل میشود نه حکومت موروثی
اگر شما این پست رو خونده باشین و این دیدگاه رو پیدا کرده باشین جای تعجبه.
درود و سپاس از شما بزرگواران
که تمام زحمات و آگاهی را به اطلاع مردم می رسانید بله بنده موافق هستم با نظر شما چون
دقیقا خواست مردم هست مردم ما ناآگاه هستن لطفا بیشتر اطلاع رسانی کنید با تشکر.
حمید آقاپور.
درود بر شما بزرگواران خسته نباشید.
چه کسی میخواهد من و تو ما
نشویم خانه اش ویران باد
به امید پیروزی.
سلام
کلیت این طرح رو می پذیرم و به نویسنده اش تبریک .
برای رای آوردن و محبوب شدن میان مردم نیاز به تعامل ظاهری و بازی با کلمات و جملات نیست . یک ایدیولوژی باید خود برنده باشد و مردم را به سمت خویش جذب نماید . رفتن به سمت دیگران که بیشتر از روی ناآگاهی ایده را چشم بسته می پذیرند و نیز محبوبیتی هم دارند ، آنهم برای جلب اعتماد و رای ، در واقع نوعی ضعف و نهایت شیادی ست .
ایران باستان دارای عظمت و شکوه فراوان بود و در آن زمان نوع زیست انسانی ایجاب میکرد اشکال حکومت ها بدان شکل که در تاریخ آمده باشد . و ایرانیان می توانند به قدمت ، تاریخ و تمدن خویش مباحات کرده در ضمن از پیشینه تاریخی خود هم انرژی مثبت و هم درس بگیرند . اما اینکه همان سیستم را بخواهند به هر شکل در قرن حاضر بصرف اینکه چنان بودیم پیاده کنند این حماقت است . ایران می تواند به اصل خویش باز گردد اما آگاهانه و هوشمندانه . ولی اکنون بدخواهان ملک پارسیان با انواع شیوه های نوین ، از این موضوع درست به سمت عکس ، که در نهایت نفاق و جدایی میان مردم ایجاد می کند استفاده میکنند . خوب به پیرامون خویش بنگرید متوجه آن حتما می شوید .
آنچنان از اتحادیه صحبت میکنید که گویا ایرانی وجود ندارد که با اتحادیه بشود دوباره متحد کرد. این حرفها مربوط به گذشته کشورهای اروپایی که امروز متحد ویکپارچه شدهال ند پس لطفا منسوخ شده های دیگران رامطرح نکنیدایران امروز قرنهاست متحد شده در ثانی نسخه حکومتداری اروپایی را نمیتوان به شکل ابتدایی آن در ایران بکار گرفت نیاز امروز ما بدست آوردن و تثبیت آزادی ونگاهبانی از آن بکمک دموکراسی سکولار وبرقراری عدالت در پرتوی آنست .
باور کنید بدون ازادی هرگونه تلاش برای عدالت توهمی بیش نخواهد بود وتمامی تلاشهای عدالت طلبانه محتوم به فناست.
ایران متحد هست ولی شهرها خودمختار نیستن و تصمیمات توسط حکومت مرکزی گرفته می شن. در صورت خودمختاری شهرداریها، همانند سوئد، با این ایده می شه اتحاد رو حفظ کرد و در صورت تمایل بخش های جدا شده از ایران به پیوستن با این اتحادیه اونها رو هم با ایران فعلی متحد کرد.
آیا این حزب عضو میپذیرد؟
بله گرامی. به صفحه ی اصلی (خانه) مراجعه بفرمائین. در اونجا فرم درخواستو پیدا می کنین.
درود گرامی برای مطرح کردن موضوعی که فکر میکنم در صد بالائی با آن موافق خواهید بود در مسنجر david khosrow با من تماس بگیرید؟
?۱)اساس پادشاهی بر تبعیض است و تبعیض نوعی ستم است بنابراین ما با آن مخالفیم؛ چه کسی این حق رابه یک تن داده که تا پایان زندگانی جایگاهی داشته باشد و این جایگاه در او و فرزندانش موروثی باشد؟ بفرمایید این اگر تبعیض نیست چیست؟
?۲) شناختن یک خاندان، به عنوان خاندانسلطنتی، در تضاد آشکار با حقوق برابر شهروندی است.
بر پایه حقوق برابر شهروندی، همه به عنوان شهروند حقوق برابر دارند و هیچ کسی نباید امتیازی بر دیگری داشته باشد.
پیداست که قائلشدن یک مقام سلطانی (تامین زندگیاعیانی ژنبرتر، با مالیات مردم)، یعنی قائلشدن امتیاز برای یک شهروند بر دیگر شهروندان و بنابراین آشکارا خلاف حقوق برابر شهروندی است.
آیا این روشن و آشکار نیست؟
پس چگونه میتوان هم از حق برابر شهروندی سخن راند و هم یک خاندان را به مقامی رساند که با پول مالیاتمردم، برای خود زندگیاعیانی دست و پا کند و این مقام حتی قابل تعویض با خواست همان مردم هم نباشد؟
?۳)به گمان محال که این آقا در دوران فرمانروایی خود تغییر رویه ندهد و به ستمگری نگراید؛ آیا این تضمین و امکان هست که فرزندان او که این جایگاه را به ارث می برند همین گونه باشند؟
آمدیم و فرزندان او دیوانه بودند؛ بر پایه قانون #نطفه_پرستی پادشاهی اینها باید به جای پدر بشینند!! سرنوشت یک ملت چیست؟با اینها چه کنند؟
?۴)می گویند شاه بناست کاره ای نباشد.
نخست آن که پیشینه تاریخی ما نشان داده که شاهان به این قانون تن نمی دهند، از زمان #محمد_علی_شاه تا #محمد_رضا_شاه همه کسانی که به پادشاهی رسیدند قانون اساسی را لگدمال کردند و خودکامگی پیش گرفتند. چرا باید یک تجربه تاریخی تلخ را دوباره آزمود؟مگر بنا نیست که از گذشته عبرت بیاموزیم و خطاهای گذشته را تکرار نکنیم؟
?۵)گفته اند شاه مقامی «تشریفاتی»است.
کشور چه نیاز به تشریفات دارد؟اگرخواست از تشریفات میهمانی و میزبانی و پذیرایی و روی خوش به مهمانان نشان دادنست چرا این کار را وزیران و نخستوزیران یا روسای جمهور انجام ندهند؟اگر خواستشان چیز دیگریست و واژهی تشریفات را پردهی آن گردانیده اند و می خواهند بگویند که در برخی بنبستهای سیاسی باید کسی یا شورایی باشد که گرهگشایی کند مانند همین داستان برگزیت که نخست وزیر تازهی بریتانیا مجلس را جلوگیر کار دید و از یک «مقام بالایی» اجازه خواست که مجلس را منحل کند ، این بدان معنیست که آن مقام (ملکه یا پادشاه) دارای اختیاراتی هست. پس تشریفاتی نیست!
?۶)همچنانکه از نام مشروطیت پیداست، مشروطه یعنی مشروطکردنچیزی بر چیز دیگر در عرصهسیاسی یعنی مشروط کردن قدرتمطلقپادشاه به قانون و پارلمان و بنابراین به طور غیرمستقیم رای مردم.
در دوران روشنگری اروپا مردم یا باید نهاد سلطنت را سرنگون می کردند یا اختیارات آن را محدود می کردند.
اما خلاف صد سال پیش، امروز نهاد پادشاهی در ایران وجود ندارد، پس چگونه کسی میتواند مشروطهخواه باشد؟ یعنی بخواهد چیزی را مشروط کند که اصلا وجود ندارد؟ مگر اینکه دوباره نهاد پادشاهی را تأسیس کند ،تاسیس نهاد پادشاهی نه تنها با حقوق شهروندی و اصول دموکراسی، بلکه با حقمالکیت و اصل استقلال ارتش از حکومت و حکومتقانون نیز در تضاد است.
خلاف آنچه گفته شده، نهاد سلطنت درکشورهای بهاصطلاح دموکراتیک غربی، مانند بریتانیا، به هیچ عنوان یک عنصر دموکراتیک محسوب نمی شود!
?۷)من بارها در گفت و گو با سلطنتطلبها در شبکههای مجازی، گفتهام، ملکهبریتانیا، طبق قانون، فرماندهکلقواست و این خلاف این اصل است که فرماندهیارتش باید در دست یک نهاد انتخابی باشد
?۸) هیچ نهاد قضایی، نمیتواند وی را تحتتعقیبقانونی قرار دهد (این یعنی فراتر از قانون ایستادن و
چه باور بکنید، و چه رگ تعصب اجازه ندهد تا باور کنید،
بریتانیا هرگز دموکراتیک و سازگار با حقوق بشر نیست
درست است که #ملکه از این اختیارات و قدرت فراقانونی خود، استفاده نمیکند و شاید هرگز تا سالهای سال هم هیچ پادشاه یا ملکهای آز آنها استفاده نکند. (هرچند بعید نیست که هنگامی که موجودیاش در خطر قرار گیرد و یا به دلایل دیگر، از این قدرت استفاده کند.)
تصور کنید این قدرت فراقانونی را بدهیم به دست کسی که پدرش قطعا یک شاهدیکتاتور و مستبد بوده، آیا به راستی میتوانیم سرنوشت یک کشور را به چنین خطری بیاندازیم و چنین قدرتی را به شخصی بدهیم و بعد از وی انتظار داشته باشیم که در شرایطی که هنوز دولتی تاسیس نشده و بستر دموکراتیکی مانند رسانههایآزاد، احزاب و جامعهمدنی توانمند فراهم و نهادینه نشده، از این قدرت استفاده نکند و تنها به نقش نمادین خود اکتفا کند؟ آیا هیچ یک از شاهالهی های دو آتیشه قادرند چنین تضمینی بدهند؟
?۹)می گویند که کشور در حکومت جمهوری تجزیه می شود؟! چرا کشوری که در آن همه اقوام برابرند و برای کسب مقام های بالا هیچ تبعیضی میان آنها نیست تجزیه شود؟
آنچه به تجزیه کشور می انجامد تبعیض و نابرابری است. شما عدالت و برابری بیاورید مردم با هم هیچ مشکلی ندارند.
می گویند پادشاه نماد وحدت ملی است؛ آیا اقوام به خاطر گل روی پادشاه از مطالبات خود خواهند گذشت و سر به شورش نخواهند برداشت؟
روشن است که شما پادشاهی می خواهید که قدرت نظامی داشته باشد و با توسل به زور کشور را از تجزیه حفظ نماید در حالی که رییس جمهور می تواند بر اساس قانون استقلال سیاسی و تمامیت ارضی کشور را حفظ نماید و همچنین در زمانی معین با رای مردم کنار برود و قدرت را به برگزیده مردم واگذارد.
حکومت پادشاهی جز نطفه پرستی نیست؛ کسی باید حاکم باشد که از نطفه فلان شخص باشد و این برای هیچ انسان خردمندی که بر خرد پاک و منطق درست بیندیشد پذیرفتنی نیست.
تصور نمیکنم متن این پست رو به دقت خونده باشین. مطابق با این متن پادشاهیی که پیشنهاد میشه اولاً شاه یا شاه بانو به رأی مردم انتخاب میشه مثل یک رئیس جمهور اما اگر «مردم بخوان» میتونه مادام العمر شاه باشه. اگر هم نخواستن درست مثل یک رئیس جمهور شخص جدیدی رو انتخاب میکنن. از خواست مردم که بالاتر نیست. مهم اینه که خواست مردم اجرا بشه.در ثانی شخص شاه هیچ قدرت سیاسیی نداره ولی به جهت محبوبیتی که نزد مردم داره میتونه بر رأی و نظر مردم تأثیر بگذاره و مردمو متحد کنه. شما به نظر یک آموختهٔ قدیمی رو طوطی وار تکرار میکنین. توصیه میکنم متن پست رو به دقت بخونین. این یک ایدهٔ جدیده.
چرا در ایران دو حزب دقیقا با نام مشابه سوسیال دموکرات ایران داریم
تفاوت شما چیست و چرا با در هم ادغام نمیشوند
اگر دو حزب سوسیال دموکرات با یک نام نمیتوانند با هم متحد شوند صحبت از اتحاد کامل کشور های دیگر با ایران قابل توجه است
گرامی، در ایران حزب سوسیال دموکراتی وجود نداره. یک حزب ایران هست که گفته میشه سوسیال دموکراتن. در خارج هم فرقی نمیکنه چند تا حزب سوسیال دموکرات یا هر حزب دیگهای وجود دارن.