☻ نوع انسان از نظر آموختن راه و رسم زندگی اجتماعی و چگونگی رابطه با هم نوع خود جانوری بسیار تازه کار، نو پا و کم تجربه است. شیادان سیاسی – مذهبی ضربه های کشنده بر پیکر مادی – روانی نوع انسان وارد آورده اند و بزرگترین مانع «تکامل اجتماعی» نوع انسان بوده اند. در نظامهای سرمایه داری و کومونیستی جهان جامعهٔ انسانی، حکومت انسانی، اقتصاد انسانی و بویژه آموزش و پرورش انسانی پدید نیامده است. در هر دو نظام نوع انسان به «اصالت انسان» دست نیافته و در هر دو جامعه ابزار تولید و مصرف است. در هر دو جامعه دموکراسی واقعی رشد نکرده و اکثریت مردم به دلایل بسیار به «اکثریت خاموش» تبدیل شده اند که نقش چندانی در ادارهٔ حکومت و سیاست کشور ندارند. در کشورهای سرمایه داری «سرمایه داران بزرگ» حکومت میکنند و در کشورهای کومونیستی «اشراف کومونیسم».
☻ دنیای نوع انسان در آستانهٔ قرن بیست و یکم به طور کلی به سه جهان «سرمایه داری»، «کومونیسم» و «سوم» تقسیم شده است.
«جهان سرمایه داری» با وجود تمام پیشرفتهای علمی، تکنولوژی، اقتصادی و نیز با وجود بنیادگذاری نوعی شیوهٔ کشورداری دموکراسی در آن «جهان انسانی» نیست. در دموکراسی های سرمایه داری جهان نوع انسان «هدف» نیست بلکه «وسیله» است و به ابزار تولید «سرمایه» و «ثروت» تبدیل شده است. دولتهای سرمایه داری جهان جنگهای هراس انگیز و وحشیانه ای به راه انداخته اند، سرمایه ها و دارائی های مالی – انسانی ملتهای ضعیفتر را غارت کرده اند، بزرگترین پشتیبان ونگهبان بدترین دیکتاتورهای کشورهای عقب نگه داشته شده بوده اند و در پایان به اصالت انسان، ارزشها و اعتبارهای انسانی بشدت توهین کرده اند.
«جهان کومونیسم» گرچه به بسیاری از بی عدالتیهای نظام سرمایه داری پایان داد اما انسانی را که قرار بود «رها» و «آزاد» شود به بند و زنجیر تازه ای کشید، نوع تازه ای از «بردگی» را برای بشریت به ارمغان آورد و در پایان در این نظام سیاسی – اقتصادی نیز انسان به بنده و برده، ابزار کار و وسیلهٔ دستیابی گروهی اندک به هدفهای ویژهٔ آنان شد. در تمامی کشورهای جهان کومونیسم بنای نظام «تک حزبی» در حال فروپاشی یا در آستانهٔ فرو ریختن است. دیکتاتوری طبقهٔ «اعیان و اشراف کمونیسم» در برابر اصل اصالت انسان سر تعظیم فرود آورده است.
«جهان سوم» یا مجموعهٔ کشورهای عقب نگه داشته شده در گرایش به سوی «جهان سرمایه داری» یا «جهان کومونیسم» سرگردان و در حال نوسان است. اما از آنجا که ملتهای جهان سوم از نظر هدفهای دولتهای «دو جهان دیگر» ابزار کار یا وسیله ای بیش نیستند مردم جهان سوم در اقیانوس فقر، گرسنگی، بیسوادی، خرافات، بیماری و بردگی دست و پا میزنند و با فریادهای گوش خراش در انتظار «منجی» هستند.
☻ ارزشمندترین هدف اندیشمندان جنبش اصالت انسان بنیادگذاری جامعه ای است که شایستهٔ نام «جامعهٔ انسانی» باشد. بنیاد چنین جامعه ای بر ستونهای فلسفه انسانی، حکومت انسانی، اقتصاد انسانی و فرهنگ انسانی استوار خواهد بود. جامعه ای که بر اصول آزادی انسان، مختار بودن و مسئولیت هر فرد تکیه داشته باشد. جامعه ای است چند مرامی، چند حزبی، چند مذهبی و اگر لازم باشد چند زبانی. در چنین جامعه ای پر ارزشترین یا ارجمندترین اصل ناظر بر جامعه، همزیستی سیاسی، مدارای مذهبی، شکیبائی دینی و تحمل اندیشهٔ دیگران خواهد بود.
در جامعهٔ انسانی تمامی انسانها در مقابل قانون برابرند و از حقوق مساوی برخوردار خواهند بود. برتریهای نژادی، قومی، خانوادگی، موروثی، مذهبی و جنسی برچیده خواهند شد. تمامی افراد جامعه و همهٔ گروههای گوناگون از آزادیهای فردی -اجتماعی برخوردار خواهند بود. آزادی قلم، آزادی بیان و آزادی گردهم آیی از جمله حقوق فردی – اجتماعی شناخته خواهند شد. حق بنیانگذاری حزب، انجمن و اتحادیه های گوناگون حرفه ای، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی از حقوق بی چون و چرای مردم خواهد بود. مردم جامعهٔ انسانی از دست زدن به هرگونه خشونت خودداری خواهند کرد. پدیدهٔ جنگ بشدت مورد نکوهش واقع خواهد شد و آگاهان جامعه با تمامی توان خود از بروز آن جلوگیری خواهند کرد. مجازات اعدام به دلیل غیر انسانی بودن آن لغو خواهد شد. در جامعهٔ انسانی به دلیل آزادی بیان زندانی سیاسی ـ مذهبی نمیتواند وجود داشته باشد.
☻ اندیشمندان انسان گرائی و هواداران این جنبش بر گسترش فرهنگ و آموزش پرورش تأکید بسیار دارند. بنیادگذاری جامعه ای که بتوان نام شایستهٔ «جامعهٔ انسانی» را بر آن گذاشت بدون برخورداری تمامی مردم از فرهنگ و آموزش و پرورش خواب و خیالی بیش نخواهد بود. از آنجا که بزرگترین هدف در فلسفهٔ اصالت انسان در شادکامی و نیکبختی انسان خلاصه میشود زمانی به این هدف بزرگ میتوان دست یافت که انسان فردی آگاه، آزاد، مختار و کارآمد باشد. انسان آگاه و با فرهنگ انسانی است که به روش علمی، منطق علمی، تفکر علمی وجهان بینی علمی دست یافته باشد. دستگاه فرهنگ و سازمان آموزش و پرورش با پدید آوردن چنین انسانی سبب ناپدید شدن تمامی اندیشه های بی اساس و باورهای بی ارزشی که به نام «خرافات» نامیده شده اند خواهند شد. یکی از بزرگترین جلوه های جامعهٔ انسانی ریشه کنی خرافات به هر شکل و شیوهٔ آن از ذهن و فکر توده های مردم است. آموزش و پرورش باید آنچنان بینش شهروندان را گسترش دهد و تعلیم بخش باشد که تک تک شهروندان آمادگی مشارکت در یک دموکراسی مستقیم را داشته باشند.
☻ از نظر انسانگراها دستگاه حکومت و نهاد دولت ابزارهائی هستند که از سوی ملت ایجاد شده اند. دستگاه حکومت و نهاد دولت ابزار و وسیله اند نه هدف. هدف اساسی آسایش و رفاه ملت است. حکومت برای مردم است نه مردم برای حکومت، اقتصاد برای مردم است نه مردم برای اقتصاد، دین برای مردم است نه مردم برای دین، علم و تکنولوژی برای مردمند نه مردم برای آنها.
اندیشمندان فلسفهٔ انسان گرائی بر آنگونه از نظام سیاسی که بر اصول «پخش قدرت» و «حکومت از پائین» استوار باشد تأکید بسیار میکنند. حکومت انسانی گونه ای از حکومت شورائی است – از شورای دهکده و بخش تا مجلس شورای ملی در یک جامعه. در جامعهٔ انسانی نظر و رأی مردم یا نیروی ملت جامعه را اداره خواهد کرد. حکومت انسانی گونه ای از «حکومت فدرال» خواهد بود که در آن رئیس جمهور کشور با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود. از اتحاد و هماهنگی حکومت های محلی حکومت ملی پدید خواهد آمد.
☻ اندیشمندان جنبش انسان گرائی و هواداران آنها برای دستیابی به هدف بنیادکذاری جامعهٔ انسانی از راه حکومت انسانی بزرگترین شرط را اجرای اصل «جدائی حکومت و دین» میدانند. از دیدگاه انسانگرا ها حکومت در جامعه همگانی، سراسری و ملی است و دین و مذهب امری فردی، شخصی و وجدانی شمرده میشود. از آنجا که بسیاری از کشورها و جامعه های جهان سرزمینهائی چند مذهبی هستند و از آنجا که حق و حقیقت هرگز نمیتواند در انحصار دین واحد یامذهب ویژه ای باشد نه تنها «حکومت دین» با اصول دموکراسی کمترین سازشی ندارد بلکه در عمل نیز چنین حکومتی در سراسر تاریخ و در بسیاری از کشورهای جهان ضد انسانی ترین شیوهٔ کشورداری بوده است. به گواهی تاریخ تمدن بشر، حکومتهای دینی تبه کارترین وخونبارترین نوع حکومتها بوده اند.
☻ همچنانکه اندیشمندان فلسفهٔ انسانگرائی حق و حقیقت را در انحصار هیچ ایدئولوژی، فلسفه، نظریهٔ سیاسی و دین ویژه ای نمیدانند بهترین نوع نظام اقتصادی را نیز نه نظام سرمایه داری میدانند و نه اقتصاد کومونیستی. در نظام اقتصاد انسانی دستگاه اقتصادی جامعه نه به تنهائی در اختیار حکومت و دولت خواهد بود و نه به تنهائی در اختیار سرمایه داران وبخش خصوصی. در چنین نظامی برترین اصل اقتصادی بر پایهٔ پاسخ به نیازهای طبیعی و واقعی هر فرد انسان گذاشته میشود و بزرگترین هدف دستگاه اقتصاد برآوردن این نیازهای طبیعی و واقعی در نظر گرفته میشود. انسان فقیر و نیازمند انسان اسیری است که در زندان نیازهای اقثصادی به زنجیر کشیده شده است. انسان فقیر از نظر فرهنگی نیز فردی بشدت نیازمند، ناتوان و درمانده است. برای دستیابی افراد جامعه به آزادی و فرهنگ، اقتصاد انسانی نخست باید آنان را از قید و بند فقر مادی و نیازهای طبیعی برهاند. انسان فقیر و نیازمند هرگز نمیتواند انسانی آزاد، مختار و آگاه باشد. بزگترین و ارجمندترین ویژگی اقتصاد انسانی ویژگی «رهائی بخشی» آن است. رهائی انسان نیازمند از «زندان فقر»، خلاصی انسان فقیر از بند و زنجیر نیازمندی. پس از این رهائی و خلاصی است که فرد انسان میتواند فرصتی برای رسیدن به تکامل انسانی بیابد و به جهان فرهنگ، ادبیات، هنر، شعر، موسیقی و علم و دانش قدم بگذارد. اقتصاد انسانی از نوع «اقتصاد آمیخته» یا ترکیبی است. در این نظام هم بخش دولتی وجود دارد و هم بخش خصوصی. از ترکیب یا آمیزش این دو بخش، اقتصاد ملی پدید خواهد آمد.
برگرفته از جزوهٔ «نه کومونیسم نه کاپیتالیسم» نوشتهٔ «احمد ایرانی».