«لیبرالیسم» که امروزه بیشتر طرفداران مدرنتر سرمایه از آن هواخواهی میکنند از کلمهٔ «لیبْر» بمعنی آزاد میآید. «آزادی» یک معقولهٔ مهم در لیبرالیسم است که هدف در آن آزادی فرد است. لیبرالیسم بعنوان یک ایدهاولوژی در دورههای روشنگری اروپا طی قرنهای ۱۷۰۰ میلادی به هنگام تبدیل از یک جامعهٔ فئودال یا ارباب رعیتی به یک جامعهٔ سرمایه داری شکل گرفت. لیبرالیسم جامعهٔ طبقاتی آنزمان و قدرت کلیسا و شاه و اشراف را مورد سئوال قرار داد. آنهائی که بیش از همه مبارزه را رهبری میکردند طبقهٔ رو به رشد سرمایه داری بودند که با رشد تجارت و مکانیزه شدن اوروپا هرچه بیشتر از لحاظ اقتصادی قویتر میشدند و این خود بسیار توجیه کنندهٔ خصائص سرمایه دوستی این گروه میباشد. لیبرالیسم در یک بخش برمبنای آزاد کردن سرمایه بنا شده است بطوریکه قوانین باید آنچنان تغییر کند تا بازار رشد کند و عدهٔ بیشتری بغیر از طبقات بالای جامعه توانائی مالکیت را دارا باشند و در بخش دیگر لیبرالیسم بنا شده است بر روشنگری و اینکه دیدگاه عقلانی و علم هر چه بیشتر در مقابله با کلیسا قرار میگرفت. اصل مالکیت، بازارهای آزاد و عقیده بر عقلانی بودن انسان معقولههائی اساسی در لیبرالیسم است.
فرد گرائی
در لیبرالیسم فرد در مرکزیت قرار دارد. هر فردی آزاد خلق شده، صلاح خویش را میداند و با نفع شخصی هدایت میشود. رقابت بین انسانها باعث میشود آنکه موفقتر است پاداش بیشتری میگیرد، در حالیکه آنهائیکه ناموفقترند میتوانند از افراد دیگر یاد بگیرند و اینجا یکی از جاهاست که لیبرالیسم بسمت ظلم و دوری از انسانگرائی و وااقعیت منحرف میشود. بنا بر باورهای سوسیال دموکراسی، در واقعیت تمامی انسانها شرایط یکسان برای شروع ندارند. یکی در خانوادهٔ مرفهتر با امکانات بیشتر و پدر و مادر با سوادتر بدنیا میآید و یکی کمتر. در ثانی پارتی بازی و آشنا گرائی و در مراحل بدتر فسادهای اقتصادی از واقعیتهای جاری بین انسانهاست و اینها شرایطی برابر و عادلانه را برای رقابت عادلانه بوجود نمیآورد. از طرف دیگر ارزشهای انسانگرائی که سوسیال دموکراسی با آن همگام است و بنابر آن انسان باید دارای حقوق اولیه مثل حق آزادی بیان و عقیده، حق تحصیل، دسترسی به بهداشت و درمان، رفاه اولیه و پایه و غیره رقابت بردار نیست. آنها باید بعنوان یک زمبنهٔ رشد و اولیه در دسترس همگان باشد. همه چیز نباید بر مبنای خصیصهٔ طبیعی خودخواهی بنا شود. آدمیزاد دارای خصائل دیگر انسانی و ارزشهای انسانگرایانه هم هست. زندگی فقط رو در رو قرار دادن انسانها به نفع سرمایه وشتاب بیشتر برای کامیابی سریعتر وبیشتر سود و برای سرمایه نیست. اندازه در هر چیز نکوست. شتاب برای پیشرفتهای بیشتر هم حدی دارد و نباید باعث شود انسان در راه فراموش شود و انسانگرائی کمرنگ شود. اگر فرد به کامیابیهائی دست پیدا میکند نباید فراموش کند که از خصوصیات جمع و خواص جامعه هم بهره میبرد.
دولت
مطابق با لیبرالیسم دولت باید تا آنجا که ممکن است کوچک باشد چرا که دولت را یک پلیدی اجتناب ناپذیر میداند. در اصل دولت باید فقط حق زندگی، آزادی و مالکیت را تولید کند. مابقی را خود اشخاص بنا بر میل آزاد و درایت شخصی، با دیگران در بازار قرارداد ببندند و نیازهائی را مانند تحصیلات، بهداشت و بیمه را حل کنند. طبق لیبرالها خطر نزدیک به وقوع وجود دارد که دولت به حریم آزادی تجاوز کند و فرد مجبور به قبول سیستمی شود که خود انتخاب نکرده. وقتی دولت افراد را مجبور کند بدین معنی است که فرد زیر بار مسئولیت نمیرود. چیزی که تلاش در راه پیشرفت را کند میکند. لیبرالها حمایت مالی دولت از افراد را در راه تقسیم عادلانه تر ثروت یک تقسیم ناعادلانه میدانند. چیزی که فرد را تشویق به عهده نگرفتن مسئولیت برای زندگی و تلاش میکند.
با توجه به سابقهٔ پیدایش لیبرالیسم و دولتهای نامردمی و مستبد قدیم قبل از آنها پر واضح است که لیبرالیستها «عقدهٔ دولت» و دیدی ابتدائی و غیر مدرن در مورد دولت دارند. در سیستم مدرن و مردمی سوئد که سیستمی حزبی و پارلمانی است دولت امتداد مردم است که امکانات و ثروت را بین عوامل اجرائی و مردم توزیع میکند نه کلوب خصوصی سرمایه داران و قدرتمندانی که سیاست مدار نامیده میشوند. سوسیال دموکراسی که پرچمدار سیاست تقسیم عادلانه تر ثروت و امکانات است تأمین رفاه ابتدائی نسبتاْ سطح بالای به مدل سوئدی برای فرد را شرطی جهت تأمین امنیت اقتصادی و روانی او میداند تا او بتواند آزاد باشد، عملکرد داشته باشد و مسئولیت قبول کند نه اینکه برای تأمین قرصی نان به هر شرایطی تن دردهد تا سود و بهره کشی سرمایه دار و شتاب هرچه بیشتر سود برای سرمایه را تأمین کند. انسان باید همانند قطعات الکترونیکی تأمین اولیه شود تا بتواند در امنیت، فکرش کار کند و برای تکامل انسانی و پیشرفت عملکرد داشته باشد.